یه جا نوشته بود سال کنکور با چی آروم می شدی ؟
با این دعا :
( خدایا خواری و ذلت شایسته ی آنکه به درگاه عزت تو پناه آورده نیست :))! )
+
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز.......
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟! :)))
یه جا نوشته بود سال کنکور با چی آروم می شدی ؟
با این دعا :
( خدایا خواری و ذلت شایسته ی آنکه به درگاه عزت تو پناه آورده نیست :))! )
+
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز.......
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟! :)))
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد میشد مطمئناً کاج اگر میکاشتم
آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بیسر قدم برداشتم
ای شکاف سقفِ بر روی سرم ویرانشده
کاش از آن اول تو را کوچک نمیپنداشتم
آهِ من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را، نگذاشتم
کاظم بهمنی
مرحوم حاج عباسعلی کیوان سالی به عنوان زیارت به نجف اشرف مشرّف شد و در مجالس مهمّ منبر می رفت.
شبی مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیب الله گیلانی در مجلس روضهخوانی شرکت کردند.
مرحوم کیوان بعد از موعظه، روضه خواند و در ضمن روضه این شعر را خواند:
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خواست گریه کند در عوض تبسّم کرد......💔😭😭😭
چنان شیون و غوغا بلند شد که حتی مرحوم گیلانی غش کرد؛ وقتی به هوش آمد فرمود: حاج عباسعلی کجاست؟
حاج عباسعلی آمد، مرحوم گیلانی احترام کرد و فرمود: من حاضرم ثواب عبادات هفتاد ساله ام را به تو ببخشم، حاضری ثواب ذکر مصیبت حضرت علی اصغر علیهالسلام را به من ببخشی؟
کیوان گفت: ثواب عبادات هفتاد ساله شما مال شما، ثواب گریه و مصیبت حضرت علی اصغر علیهالسلام را نیز به شما بخشیدم.
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خــواست گریه کند در عوض تبسّم کرد
فـــدای بلبلِ محــزون که در غروبِ حیات
ســرودِ محنت و خــون و عطش ترنّم کرد
بـــرای آن که دهـد شیرخواره شرحِ عطش
نگـــاه تشــنه او با پـــدر تکلّــم کــــرد
نــه بـــر عـزیــز پیمبـر نمود حرمله رحم
نه بـــر کبــوتر بی بـــال و پر ترحّم کرد
چــه شــد که دشمــن ناپاک از خدا غافل
به طفـــل بیگنهِ تشـــنه لب تهـاجم کرد
غـــزالِ کوچـــک دشــت بلا ز پــا افتاد
زمیـــن ز خـــون گلو، بحر پر تلاطم کرد
فشـــاند خــون پسر را پــدر به سوی سَما
بــدین طـــریق بســـوی خدا تظلّــم کرد
دوبـــاره صحنــه شـــوم مدینــه را زینب
به پیـــش دیدۀ گــریان خود تجسّم کرد
به خصـــم آل پیمبـــر مدام نفــریـن بـاد
که قلـــب فــاطــمه آکنـــده از تألّم کرد
درود محسـن صافی به شاعرِ خوش ذوق
که خـوش به مـرثیۀ گل چنین ترنّم کرد
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خـواست گریه کند در عوض تبسّم کـرد
نقل از کتاب «من لایحضره الخطیب» جلد دوم
تألیف حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامرضا اسدی مقدم
صدای انفجار در اصفهان ناشی از انهدام ریزپرندهها بود
یک منبع آگاه به مهر خبر داد:
🔻صدای انفجار شنیده شده در اصفهان ناشی از انهدام سه ریز پرنده در آسمان اصفهان توسط پدافند غیرعامل بوده است.
🔻سه ریزپرنده حوالی ساعت ۴ بامداد در آسمان اصفهان و در اطراف منطقه زردنجان مشاهده شده است.
🔻به دنبال مشاهده این ریزپرندهها پدافند غیرعامل عمل کرده و این ریزپرندهها را در آسمان منهدم کردهاند.
🔻هنوز در خصوص این ریزپرندهها اطلاعی در دست نیست و در حال پیدا کردن پوکههای آن هستیم.
🔻در پایگاه هشتم شکاری اصفهان حادثهای رخ نداده است.
▶️ @Masjed_ui
وای اصلا باورم نمیشه من رو فروختی
اصلا باورم نمیشه ....
اصلا باورم نمیشه 🥲
تو مگه همون نبودی که به خاطر من پروفایلت رو گذاشته بودی :
یعقوب صبر داشت که دوری کشیده بود
چون نیستم صبور چرا امتحان دهم ؟
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم ......
پس من رو به چی فروختی؟ یا به کی ؟
مگه نگفتی تا آخرش می مونم ؟
چرا دروغ گفتی 🥲
چرا با اینکه می دونستم هیشکی هیشکی هیشکی تا آخرش نمی مونه بهت اعتماد کردم 🥲💔
می خوای به کجا برسی ؟
به همون جایی که همیشه بهت گفتم می رسی ؟
به میز .... به سیاست ؟
با همینا گولت زدن نه ...؟ آقا زاده !🙂💔
بگم نمی رسی ؟
می رسی
زودتر از بقیه ی هم دوره ای هات هم می رسی به همش
ولی تا آخر عمرت دیگه من کنارت نیستم ....🥲
تا آخر عمرت به همه ی آرزوهات می تونی برسی
غیر از یکیش
غیر از من
هیچوقت..... حتی اون دنیا هم دیگه نمی تونی من رو ببینی !
آقای دیپلمات !
یکی مثل من رو برو از همون آدم هایی بخواه که من رو بهشون فروختی !
رسوا منم وگرنه تو صد بار در دلـم
رفتی و آمدی و کسی را خبر نشد
-نظیری نیشابوری • ~
دوستام یکی یکی دارن ازدواج می کنن ،
اونوقت من هنوز استوری می ذارم:
به کاکتوس ها اگر زیاد آب بدهید خدابیامرز می شوند ! بیش از اندازه به افراد بی لیاقت محبت نکنید ! 🌵🐪
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم زِ شدت هُرم فراق آب شده
میانِ عاشقُ معشوق هیچ حائل نیست
اما گناهکاری من بینِ ما حجاب شده
چقدر پیشِ نگاهِ تو معصیت کردم
چقدر پیشِ تو این عاشقت خراب شده
به سیلیِ پدرانه همیشه محتاجم
که سر به راه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر آه نوشتم به دستِ تو نرسید
فراق نامه ی من این چنین کتاب شده
به غیرِ پشتِ درِ خانه ات کجا بروم
همان گدایِ سرافکنده ی جواب شده
وصالِ یار بجز سوختن میسر نیست
بگو به شمع که پروانه ات مجاب شده
کلیدِ قُرب پگاهِ دم سحرگاه است
دو قطره اشک بریزی فتحِ باب شده
درختِ آب نخورده ثمر نخواهد داد
دعا به لطفِ همین گریه مستجاب شده
بچه ها بیاید بگید اگه جنس مخالف بودید دوست داشتید اسمتون چی باشه
می تونید از گزینه ی ناشناس هم استفاده کنید
با اینکه آدم از یک دقیقه بعدش خبر نداره
اما بر این عقیدم که این بار دیگه بار آخره
_حرفهایی که نمیشه زد رو باید چیکار کرد ؟
+ باید یه گوشه از راه بذاریمشون کنار تا اونایی که اون حرف ها واقعا مالشونه یه روز بیان و ببرنشون
امروز می خواستم تنها برم بیرون
به ستاره های بخت پریشانم فکر کنم
چند ساله حرف هایی پیش میاد که هیچوقت نمیشه زد
شاید فکر کنید دارم چرت و پرت می گم
خب واقعا حق با شماست
کلمه هام تموم شدن
می گن توجه آفرینش میاره
خب بگن
به ما چه