🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

پیوندهای روزانه

مدت هاست دارم فکر می کنم یه متنی بنویسم که همه چی رو بگه .‌‌

دیگه نمی نویسم :)

چون شاگرد خیاط بهترش رو نوشته :)

شاگرد خیاط

 

+ I love you MaMa❤

  • ماه زده

یکی از چیزایی که برای ما آدم ها خیلی سخته احساس ابدی بودن یه اتفاقه 

وقتی خدایی نکرده .....

عزیزی رو از دست می دیم این فکر که دیگه هیچوقت نمی بینیمش اذیتمون می کنه.

کسی که دوستش داشتیم ترکمون می کنه این احساس که تا ابد دیگه مال من نیست.

تو یه تصادف دچار حادثه ای می شیم این فکر که دیگه هیچوقت راه نمی رم یا نمی بینم ....

 

اینا خیلی اذیت کننده اند دیگه .....

 

ولی من می گم باید با این قضیه کنار اومد

 

شروعش هم ناگهانیه معمولا ......

یه روز صبح بیدار می شی و می فهمی که از امروز تا آخر عمرت باید تنها زندگی کنی 

یه روز صبح بلند می شی و می بینی که (خدا نخواد برای کسی...) از امروز تا آخر عمرت دیگه مادرت رو نمی بینی

یه روز عصر از سرکار میای و می فهمی دیگه هیچوقت نمی تونی بخندی

یه شب داری از جاده رد می شی و می فهمی که بعد اون شب دیگه هیچوقت نمی تونی راه بری .....

 

آره  :) !

وقتی اتفاق میفته که انتظارش رو نداری

وقتی که کسی ازت در مورد رخ دادنش نظر نپرسیده 

یه روزی بدون اطلاعت اتفاق میفته 

و از اون روز به بعد دیگه هیچوقت زندگیت مثل قبل نمیشه ....

 

 

اشکال نداره :)))

 

 

اشکال نداره :)

 

اشکال نداره❤

 

  • ماه زده

میشه یه اسم جدید بهم پیشنهاد بدید که بهم بخوره ؟

دیگه نمی خوام اسمم صبا باشه 🥲

احساس می کنم اسمم دیگه ارزش و قشنگی قبل رو نداره 🥲

بهش احساسی ندارم🥲

داداشم می گه اگه کلی دختر داشته باشه اسم همشون رو می ذاره صبا....

 

از اسمم بدم میاد 🥲

با اسمم اتفاق های خوبی نیفتاده 🥲🥲

 

آدم هایی اسمم رو صدا زدن که دیگه نیستن

اسمم زیادی تکرار شده ولی ....

 

نمی خوام 🥲💔😭😭😭

 

 

 

اسم دیگه ای پیشنهاد می دید ؟! 

  • ماه زده

اگه بخوایم فراموش نکنیم که چیا شده .... دچار حمله ی پانیک می شیم و اونقدر گریه می کنیم که بمیریم.....

 

برای همین هم همه ی مصیبت های دنیا رو باید فراموش کنیم غیر از مصیبت های آقای اباعبدالله علیه السلام.....

  • ماه زده

می فهمم یه چیزی باید بنویسم 

اما نمی فهمم چه چیزی 

 

تا حالا شده ساز و کار فردا یه باکتری یا سلول گیاهی رو توی زیست شناسی بخونید و خدا رو تحسین کنید ؟

من با دیدن ساز و کار های اعصابی روانی دارم خدا رو تحسین می کنم.....

 

فوق العادست

بی نظیره 

واقعا لذت بخشه

هرچی فکر می کنم بهتر از این نمیشه ......

 

 

یکی از کارهایی که ساز و کار دفاعی بدن انجام می ده اینه که تو شرایط آزار دهنده ارتباط شناخت رو با واکنش قطع می کنه ....

 

یعنی شما می فهمید چه فاجعه ای به سرتون اومده 

متوجه قضیه هستید 

ولی ارتباطش با احساستون قطعه 

با عملتون که کلا قطعه .....

 

 

دفعه های اول اینطوری نیست ...

درد رو می فهمید کامل 

اما دفعه های بعد نه ....

 

به خودتون می گید عه چه جذاب

اون سر منه که قطع شده 

خب حالا برم یه پارچه بیارم اینجا رو تمیز کنم

زشته جلوی خانواده که کف آشپزخونه خونی باشه ......

 

 

  • ماه زده

آهنگ مال منی معین z به جرئت می تونم بگم سطح سلامت روان جامعه فارسی زبان رو چندین مرتبه آورده پایین تر ...‌

تعداد رابطه های اشتباه رو برده بالا

شب ها رو سخت تر کرده 

باعث شده افراد وقتی می شنوش بخوان که زنده نباشن.‌..‌

 

نکن مرد!

نکن برادر من .....!

  • ماه زده

گاهی حس می کنم که دیگه نمی تونم این اتفاقات رو تحمل کنم......

یا می تونم و نمی خوام

نمی خوام قوی باشم ... :)))) ^__^

چرا اصلا آدم باید قوی باشه همیشه ؟!

چرا نمیشه یک بار....! یک بار..... با خیال راحت بشکنه؟! :(((

کاش یکی بود بگه آقا تو بشکن ... من قول می دم با خاک انداز جمعت کنم که نمونی زیر دست و پا ....

اما نیست ! :)))

 

امتحان کردم یعنی ....

 

اونموقع ها که بچه تر و قشنگ تر از الانم بودم تازه ....

شکستم

هیشکی جمعم نکرد ! :)

 

فقط اینقدر زیر دست و پا موندم که با نظم جدیدی سر هم شدم که شبیه قبلی نبود ^____^

 

 

.................. ! هوف ! -_- 

 

واقعا دیگه برای غمگین بودن پیر شدم :(

 

 

 

امان از پیری ! ^_____^ :))) !

 

 

 

 

+ شاید جالب باشه بدونید که این متن رو در حالی که آهنگ وای اگر خامنه ای اذن جهادم دهد ! توی هندزفریم پلی می شد گوش دادم :))))

 

  • ماه زده

 

یه جا نوشته بود سال کنکور با چی آروم می شدی ؟

 

با این دعا :

 

( خدایا خواری و ذلت شایسته ی آنکه به درگاه عزت تو پناه آورده نیست :))! )

 

 

 

 

 

+

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز.......

وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟! :)))

  • ماه زده

کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم

بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

 

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد

زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

 

آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد

چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم

 

ای شکاف سقفِ بر روی سرم ویران‌شده

کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم

 

آهِ من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام

داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم

 

کاظم بهمنی

  • ماه زده

مرحوم حاج عباسعلی کیوان سالی به عنوان زیارت به نجف اشرف مشرّف شد و در مجالس مهمّ منبر می ‌رفت.
شبی مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیب الله گیلانی در مجلس روضه‌خوانی شرکت کردند.

 

مرحوم کیوان بعد از موعظه، روضه خواند و در ضمن روضه این شعر را خواند:


ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد

که خواست گریه کند در عوض تبسّم کرد......💔😭😭😭

 


چنان شیون و غوغا بلند شد که حتی مرحوم گیلانی غش کرد؛ وقتی به هوش آمد فرمود: حاج عباسعلی کجاست؟
حاج عباسعلی آمد، مرحوم گیلانی احترام کرد و فرمود: من حاضرم ثواب عبادات هفتاد ساله ام را به تو ببخشم، حاضری ثواب ذکر مصیبت حضرت علی اصغر علیه‌السلام را به من ببخشی؟
کیوان گفت: ثواب عبادات هفتاد ساله شما مال شما، ثواب گریه و مصیبت حضرت علی اصغر علیه‌السلام را نیز به شما بخشیدم.

 

ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خــواست گریه کند در عوض تبسّم کرد

فـــدای بلبلِ محــزون که در غروبِ حیات
ســرودِ محنت و خــون و عطش ترنّم کرد

بـــرای آن که دهـد شیرخواره شرحِ عطش
نگـــاه تشــنه او با پـــدر تکلّــم کــــرد

نــه بـــر عـزیــز پیمبـر نمود حرمله رحم
نه بـــر کبــوتر بی بـــال و پر ترحّم کرد

چــه شــد که دشمــن ناپاک از خدا غافل
به طفـــل بی‌گنهِ تشـــنه لب تهـاجم کرد

غـــزالِ کوچـــک دشــت بلا ز پــا افتاد
زمیـــن ز خـــون گلو، بحر پر تلاطم کرد

فشـــاند خــون پسر را پــدر به سوی سَما
بــدین طـــریق بســـوی خدا تظلّــم کرد

دوبـــاره صحنــه شـــوم مدینــه را زینب
به پیـــش دیدۀ گــریان خود تجسّم کرد

به خصـــم آل پیمبـــر مدام نفــریـن بـاد
که قلـــب فــاطــمه آکنـــده از تألّم کرد

درود محسـن صافی به شاعرِ خوش ذوق
که خـوش به مـرثیۀ گل چنین ترنّم کرد

ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خـواست گریه کند در عوض تبسّم کـرد


نقل از کتاب «من لایحضره الخطیب» جلد دوم
تألیف حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامرضا اسدی ‌مقدم

  • ماه زده