🌃ماهشهر🌙

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم

🌃ماهشهر🌙

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم

🌃ماهشهر🌙

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد.......




فاضل نظری

پیوندهای روزانه

من که تسلیم تو بودم، تو چه جنگی زخم خوردی؟

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۵۳ ب.ظ

همین حالا که شما این پست را می خوانید خواهرتان دوباره برگشته از یک جنگ 

خاکی و زخمی 

ولی زنده 

همه ی زخم های ما از این است که تن ها می توانند زره بپوشند 

ولی قلب ها نه 

نپرسید چی شده

 

گریه می کنم اگر بپرسید چی شده

واقعا گریه می کنم..............

 

اما حالا گریه نمی کنم 

خیلی هم خوشحالم 

فقط یک کوچولو ... دلم گرفته 

خیلی هم خوشحال نیستم 

یک کم خوشحالم 

یک کم هم ناراحتم 

یک کم هم نمی دانم چی پیش می آید 

 

فاسبحان الذی به یده ملکوت کل شئ و الیه راجعون 

 

 

 

+ با کی می جنگی عزیزم؟ 

من ببازم تو نبردی .....! 

 

 

 

 

 

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۵
ماه زده