🌃ماهشهر🌙

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم

🌃ماهشهر🌙

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم

🌃ماهشهر🌙

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد.......




فاضل نظری

پیوندهای روزانه

۱۷ مطلب با موضوع «شما که غریبه نیستید» ثبت شده است

من مدتیست که فهمیده ام... یعنی مطمئن شده ام که شیطان خیلی بنده ها را با ریا وسوسه می کند.

اینطوری که طرف توی یک جمع است یا وسط یک جلسه ، اذان می شود می خواهد نماز بخواند. یکهو در ذهنش می‌آید که نکند کارم ریا باشد؟ 

ولش کن نماز نمی خوانم

 

یا روزه ی مستحبی گرفته . می رود در جمع دوستانش. می ترسد ریا شود بگوید روزه است. نتیجتا الله و اکبر و ...‌ بسم الله! همان ۸ صبح!

 

یا می خواهد برای کار انسان دوستانه ای پول بدهد . اما در ذهنش می‌آید که چون صندوق صدقات عمومی است ریا می شود اگر کمک کنی! کمک نکن!

 

طبق تجربیات من پشت سر گذاشتن این وسوسه راهش این است که از خودت بپرسی اگر هیچکس اینجا نبود من باز هم نماز می خواندم؟ روزه می گرفتم؟ کمک می کردم؟

اگر جواب آری بود به اینکه در جمع است توجه نکنید و به کارتان برسید 

اگر جواب خیر بود بروید و همان کار را در خفا انجام دهید..‌‌

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۲ ، ۰۱:۵۴
ماه زده

شما هم وقتی می رید شهری که می دونید یه نفر اهل اونجاست احساس می کنید باید به محض ورودتون به شهر اونو ببینید؟

تو هر سوپرمارکت و جای دیدنی ای که می رید احساس می کنید اون الان میاد رد میشه و تصادفی هم رو می بینید و ازتون می پرسه چه خبر از این طرفا ؟ 

غافل از اینکه اون شهر هزار و یک سوراخ داره و شاید طرف اصلا تو خونشون خواب باشه یا تو یه ساختمون اداری نامشخص کار کنه یا اونروز از جایی که شما هستید اصلا مسیرش نیوفته ://😂😂😂🤣🤣

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۲
ماه زده

دلتنگی واسه کسی که باهاش خاطره نداری 

از دلتنگی واسه کسی که باهاش خاطره داری 

سخت تره

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۲ ، ۲۱:۲۹
ماه زده

اگه گفتید اسمش چیه؟

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۲ ، ۲۳:۵۲
ماه زده

وایییییی بچه هااااااا 

باورتون میشه بعد یه مدت این عطره بوی سنیچ پرتقال می ده؟

الان امدم روباز کردم بوی پرتقال اومد 

دوباره در رو بستم 

 

 

+ نباید وقتی رفتی اینو می فهمیدم... نباید.....

 

+ تصمیم داشتم بدمش به یکی که جلوی چشمم نباشه ولی نظرم عوض شد 

 

+ یه تحقیق کوچولو در موردش کردم :

اسانس اولیه ترنج ، اسطوخودوس
اسانس میانی رز ، گل برف ، شکوفه پرتقال
اسانس پایه دانه تونکا ، مشک ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، سدر
۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۳۰ خرداد ۰۲ ، ۰۳:۴۱
ماه زده

دوستان عشق مثل یه مدادرنگیه 

که آسمون بی رنگ و روح زندگیتون رو رنگ می زنه 

و از حالت سرد و سیاه سفید قبلی در میاره 

حالا سوال پیش میاد که عشق چه رنگی به آسمون رویاهاتون می زنه؟

دوستان جواب واضحه ! 

رنگ قهوه ای :))))))))

 

 

 

+به نظر شما عشق چه رنگیه؟

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۰۷:۴۲
ماه زده

از درس خوندن با قلب شکسته متنفرممممممممممممم.

 

وقتی می ریم بیرون جای خالی یه خوراکی بین پیتزا و بستنی رو حس می کنم. 

 

می خوام بهت زنگ بزنم. ۱ سال و ۵ ماهه که تو این شرایط نگهم داشتی. خودت می دونی تا این شرایط بود حتی یه بار هم زنگ نزدم و بهت پیام ندادم.

که غرورم حفظ شه ، که تو خسته شی ، که دلت برام تنگ شه.

منم آدمم 

یعنی چی هی می گن کائنات خواسته به کسی وابسته نباشی؟

منم دل دارم. منم بهم بر می خوره ! 

مامان بابای من راضی نیستن. مامان بابای تو راضی نیستن. تو تلاشی نکردی واسه راضی کردن هیچکدوم. حتی منم راضی نیستم . چون اراده نداری از خودت. حرفت حرف نیست. قولت قول نیست. چون شجاع نیستی ، جرئت نداری. مثل دخترای ۱۵ ساله خودتو آماده کردی که به زور شوهرت بدن و تا آخر عمر بچه هات رو بزرگ کنی و بگی اگرچه از لحاظ روحی پارم.  ولی عوضش مامان بابام خوشحالن که یه پسر ترسو دارن که هنوز بعد ۲۶ سال مرد نشده.

ولی به من چه؟

من دوستت دارم هنوز.

اینقد  دوستت دارم که اگه ببینمت خفه‌ت می کنم. 

بعد باهات لواشک درست می کنم و میذارمت رو پشت بوم خشک شی. بعد لواشک رو می فروشم به یه عده مسافر که دارن می رن مثلث برمودا. وقتی رفتی توی معده هاشون اونا توی مثلث برمودا ناپدید می شن در حالی که تو توی معده ی تک تکشونی! 

عزیزم مگه نمی بینی من چقد عاشقتم؟ پس چرا بر نمی گردی؟

دلت میاد دختر به این مهربونی و دلرحمی که بد هیچکس رو نمی خواد و آزارش به مورچه هم نرسیده رو رها کنی ؟

دلم می خواد منطق و غرور و این چیزا رو بذارم کنار 

اینقد بهت زنگ بزنم که از خواب بیدار شی 

که ندونی چه غلطی کنی 

اگه رد تماس بدی بازم زنگ می زنم

بلاکم کنی بازم زنگ می زنم

بازم بلاک کنی شمارت رو جاهایی که نباید می نویسم که مزاحم تلفنیت شن

زنگ می زنم

۲۰بار ۳۰ بار ۴۰ بار 

بعد وقتی برداشتی جیغ میزنم و قطع می کنم

بسه از بس مثل یه خانوم متشخص احترام و وقار خودمو حفظ کردم

بسه ازبس بار زندگیم رو دوش خودم بوده

می خوام بهت آویزون شم

واقعا می خوام اینکار رو بکنم

داداش تنها نرو 

من اگه جهنمم برم تو رو هم با خودم می کشم پایین

یا خونه ی منو از نو می سازی 

یا خونه ی خودت و مامان باباتو و عمتو رو سرت خررررراااابببببب می کنم 

کدوی غیر ارگانیک! 

حالا که باهات پای کدو حلوایی درست کردم و توزیع کردم بین بقیه می فهمی یه من صبا چقد کره داره .

وایساااا

کاریت ندارمممممممم

میییگگگگممممم ککککارریییتتتتت ننندددااااررررممممم 

ووواییییسااااااااا

 

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۲ ، ۲۰:۴۴
ماه زده

این چالش رو یاسمن عزیزم توی بیان شروع کرد که می تونید اولین پست رو اینجا ببینید : 

https://goliyas.blog.ir/post/230

 

چالش از این قراره که فکر می کنید اگه یه نسخه ی دیگه از شما توی یه جهان موازی وجود داشته باشه به چه کاری مشغوله و اوضاع زندگیش از چه قراره ؟

 

راستش من خیلی فکر کردم به این موضوع 

ماه زده ی دیگه تو جهان موازی احتمالا اینطوری که رشته ی ریاضی رو انتخاب کرده و دکترای اختر فیزیک داره 

و داره تو دانشگاه علوم نوئتیک درس می ده و آزمایشگاه زیر زمینی داره 

در رابطه با هیچ پسری نیست

شاید پنهانی یه دختر دیگه یا یه خرگوش مینیاتوری رو دوست داشته باشه

البته نه اون طور ها که فکر کنید 

احتمالا زیاد حرف نمی زنه 

و دوست نداره تو هیچ جمعی باشه 

تو ۳۴ سالگی از دنیا می ره و ۶۷ سال دیگه تصادفا نتایج تحقیقات و آزمایشگاه زیر زمینیش کشف میشه 

 نتیجه ی محاسباتش علم رو به جادو نزدیک تر می کنه 

و البته اون هیچ کاری نکرده مگر تحلیل نماد ها و افسانه های باستانی 

چرا؟ 

چون معتقده در گذشته انسان ها همه چیز رو می دونستن و تو یه گذار تاریخی دچار فراموشی شدن و دست به عصای علم نوین شدن

 

 

دوستان پپسی رو باز می کنم بعد می رم سراغ ادامه ی داستان :)))) 

 

 

از خانم شاگرد خیاط 

خانم پروانه

خانم زینب 

خانم دزیره 

خانم کوچیک 

آقای باقری 

آقای رازیانه 

آقای امیر علی

آقای مسلمان یاغی

آقای مهرداد

 

+زری عزیزم هم که توسط یاسمن دعوت شد. هرکی این پست رو می بینه بهش دعوته.

 

شما هم دوستانتون رو به این چالش دعوت کنید^^

 

۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۲ ، ۱۱:۵۵
ماه زده

یه آقایی میاد پیش من هربار از خوشبختی و خوش شانسی پسرای دیگه میگه 

همه ی پسرا موفقن من شکست خوردم

همه ی پسرا خوشبختن من بدبختم 

همه ی پسرا خوشگلن من زشتم

همه ی پسرا رو یکی دوست داره فقط من تنهام

امروز رفتم کافه چند تا پسر دیدم که ...

امروز رفتم اداره یه پسر خوشبخت دیدم‌‌...‌‌...

 

اون: 

امشب که رفته بودم پارک چند تا پسر خیلی خوشتیپ دیدم که لیاقتشون بیشتر از من بود. همشون با رل هاشون اومده بودن. اونا دوست داشتنی و خوشگلن ولی من دوست نداشتنی ام. راهکاری داری؟

من: 

بله البته .

از این به بعد به جای پسرا به دخترا نگاه کن.

 

 

 

 

+ دوستانی که مشاوره و راهکار می خوان خصوصی پیام بدن🗿

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۲۳:۲۹
ماه زده

یه چیزی کشف کردم 

عطر بوگارت همون اول که می زنید بوی تند و تلخ داره . مثل بوی چوب سوخته و سدر 

بعد ۳ ساعت تا ۲ روز بعد از استفاده بوش عوض میشه 

یه بوی شیرینی می ده مثل وانیل و آلبالو 

پس تو نون خامه ای یا پای تمشک نبودی 

فقط ۳ ساعت قبل دیدن من اینو می زدی، نه همون موقع 

 

+ حس می کنم خانوادم حوصلم رو ندارن دیگه. تیپیکال مامان بابام اینطوریه که ما خیلی براتون زحمت کشیدیم الان دیگه تو کوچیکترین چیزا هم بارتون باید به دوش خودتون باشه و می خوایم دیگه به خودمون اهمیت بدیم جای شماها. 

مسئله اینه که من خیلی دلم از این رفتارشون می شکنه. یعنی بابام دیگه در مورد دانشگاه و درس و دوستام و ... هیچی نمی پرسه و بعضا تا به زبون نیارم پول هم نمی ده. دیر برم نمی گه کجا بودی. یه چیزی بخرم نشونش بدم علاقه ای نشون نمی ده.  مامانم صبحا فقط از تو سالن صدام می زنه . بعدم خودش صبحانشو میخوره ، نمی گه تو هم بیا با هم بخوریم. اگه صبحا ۱دقیقه دیر کنم کلیدش رو بر می داره میگه خداحافظ . صبر نمی کنه منم باهاش برم. صبحا باهاش خداحافظی می کنم دم مترو حتی راه رفتنش رو متوقف نمی کنه. عینک دودیشو بر نمی داره. اگه بگم گرسنمه میگه برو یه چیزی درست کن بخور. ۱ ماهه گوشم درد می کنه . الان گوش چپم نمی شنوه. به مامانم می گم ببرم دکتر. میگه شماره ی کلینیک رو از اینترنت پیدا کن زنگ بزن نوبت بگیر برو. دیشب داشت گریم می گرفت . گفتم من یه هفتس گوشم نمی شنوهههه. صدای برفک و سوت می شنوم. مامانم گفت به من چه. سعی نکن احساس گناه بهم بدی.

مامان بابام دائم می گن وقتشه از این خونه بری.  اینجا جا کم داریم. برای یه نفر کمتر غذا درست کنیم. 

مامانم میگه من از ۱۸ سالگی کلی خواستگار داشتم تو چرا نداری؟

به داداشم می گم خوش به حالت که خوابگاهی. 

مامان بابام دائم به من نگاه می کنن می گن ۵۰ سالمون شد همه چیمونو واسه این بچه های ناشکر نا سپاس دادیم . باید واسه خودمون وقت می ذاشتیم. اینقد بهشون محبت کردیم که بی چشم و رو شدن.... 

هی .. ولی این حقیقت نداره ......

نمی دونم چرا اینقد خصمانه برخورد می کنن. نمی دونم باید چیکار کنم دیگه که راضی باشن. هدیه می خرم می گن پول حروم کردی ، پس میارن تو اتاق خودم که بذارش تو دیوار بفروشش.  به درد ما نمی خوره.

تو کارهای خونه کمک می کنم با کوچکترین اشتباهی سیل " بی مصرف و بی عرضه و...... " به سمتم روانه میشه .

محبت می کنم پس زده می شم

هر کاری می کنم بیشتر از قلبم خون می چکه با حرف هاشون 💔

ولی بازم می گم عیب نداره هیچی نمی گم فدای سرشون. سلامت باشن. سایشون بالا سرم باشه.

یکی بهشون میگه خوش به حالتون. چقد بچه هاتون خوبن.

آه ..... می کشن که شما نمی دونید حرص دادن هاشونو‌. کاش آدم هیچوقت بچه نداشت!

تو خونه نامرئی ام.‌. وقتی با هم می ریم یه جا سوار ماشین می شم حس می کنم یه لکه ی ننگم 

زیادی هیچی نگفتم 

زیادی کنار اومدم با همه چی 

زیادی در اختیار و جلوی چشمشون بودم 

کاش می شد چند روز برم یه جا. تنهاشون بذارم. 

که قدرم رو بدونن 

باید مثل بقیه ی دخترا از پس هزینه ی لوازم آرایش و لباس و کافی شاپم بر نیان که دیگه به خاطر مراعات حالشون که می کنم و لباس جدید نمی خرم تحقیرم نکنن که مثل ..... ها لباس می پوشی ما عارمون میشه باهات بیایم تو خیابون....!

باید برم 

ولی برم کجا؟

می خوام چند روز نباشم باهاشون واقعا....

 

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۱۰
ماه زده