کم ناز کن...
دو آیه از این سوره را بخوان
اصلا خدا برای تو قرآن نوشته است :)
+ فرض کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد :))
تازگی ها عقیده ای در من نهادینه شده که مایلم ،به شدت مایلم که آن را نقد کنید. در رابطه با خدا؛
من فکر می کنم خدا خیلی قشنگ است.
باید فقط از او آمرزش خواست،
او را سپاس گفت،
و او را تسبیح کرد.
اما تصور من این است که نباید دعا کرد.
مثلا بگویم: خدایا فلان چیز....
خدا می گوید: به صلاحت نیست حرفش را نزن.
می گویم: آن یکی چطور ؟
می گوید زمانش نرسیده.
می گویم : او.... ؟
می گوید: .................... !
می گویند خدا صلاح بنده اش را بهتر می داند.
می گویند خداوند از روز ازل می دانسته در نهایت همه ی ما چه کاره ایم.
خدا که نمی آید دفترش را لاک غلط گیر بگیرد به خاطر دعای ما. می آید؟
۱ ماه پیش حال مادر یکی از بچه ها خیلی بد بود.
کلی ختم صلوات برداشتم
حدیث کسا
یاسین
عاشورا
آخر سر هم همین چند وقت پیش مادرش از بین ما پر کشید.
نمی گویم الزاما با دعای گربه کوره ای که من باشم باید باران بیاید ها .
اما فکر هم نکنم دعا کردن یا نکردن ما تاثیری در چیزی که حقیقتا اتفاق میوفتد داشته باشد .
خدا که بد بنده اش را نمی خواهد.
آخرش همان را رقم می زند که خودش دوست دارد!!
این وسط ما چه نقشی داریم؟
نقش ما مگر جز این باید باشد که تحمید و تقدیس کنیم و استغفار؟
می دانید می خواهم چی بگویم ؟ :)))
می شود اگر چیز بیشتری در این باره یقین کرده اید با من هم در میان بگذارید؟
سفر بهانه ی دیدار و آشنایی ماست
از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماست
در ابروان من و گیسوان تو گرهی است
گمان مبر که زمان گره گشایی ماست
خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانه ی آغاز بی وفایی ماست
زمانه غیر زبان قفس نمی داند
بمان که پَر نزدن حیله ی رهایی ماست
به روز وصل چه دل بسته ای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطه ی جدایی ماست.........
فاضل نظری
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
حامد عسکری