🌃ماهشهر🌙

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم

🌃ماهشهر🌙

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم

🌃ماهشهر🌙

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد.......




فاضل نظری

پیوندهای روزانه

۶۷ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

حالتون رو تو شب آخر ۱۴۰۱ با یه ایموجی نشون بدین

و اگه خواستین یه آرزو برای خودتون و یه آرزو برای بقیه بنویسید تو کامنت ها 

با اسم خودتون یا ناشناس

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۲۱
ماه زده

من می توانم تنهایی نقاشی بکشم

من می توانم تنهایی عروسک درست کنم

من می توانم تنهایی کیک را تزئین کنم

من می توانم تنهایی کتاب بخوانم

من می توانم تنهایی شعر بگویم

من می توانم تنهایی همه ی تحقیق هایم را تا آخر این ۱۳ روز تمام کنم

من می توانم تنهایی کار کنم

من می توانم تنهایی خرید کنم و هرچه اضافه آمد را پس انداز کنم 

من می توانم توی جمع همه را ساعت ها بخندانم 

من می توانم درس بخوانم

من می توانم تنهایی گریه کنم

من می توانم برای خودم کتاب داستان بخوانم 

من می توانم تنهایی به گل ها و گیاه ها رسیدگی کنم و بهشان آب بدهم 

من می توانم چند سال بعد برای خودم ماشین بخرم 

من می توانم خوشگل باشم و از این خوشگل تر هم بشوم

من می توانم تنهایی زبان جدیدی را شروع کنم و تا آخر همین امسال کار یادگیری اش را تمام کنم 

من می توانم تنهایی به بقیه کمک کنم تا خوشحال تر باشند 

من می توانم تنهایی برای خودم لواشک و آب نبات چوبی بخرم

من می توانم تنهایی هر روز ۶ صبح تا ۶ عصر به خانه بر نگردم

من می توانم تنهایی هر کاری را انجام بدهم بدون اینکه نیاز باشد تو باشی 

اما من تنهایی نمی توانم شاد باشم.

البته اینکه چیز مهمی نیست.

وقتی تو آمدی فکر کردم بعد عمری می توانم اما فهمیدم نه . 

یک چیز هایی توی زندگی قسمت آدم نیست 

سایه قسمت نخل نیست

میوه قسمت بید 

رنگ قسمت آب 

ماهی قسمت ماه 

شادی قسمت من 

ماندن قسمت تو 

من می توانم بدون تو یا بدون او یا بدون هر کس دیگری زنده بمانم . 

تو می توانی نخواهی که باشی 

من می توانم شاد نباشم 

و من پرندگان غمگین زیادی را دیده ام که هنوز پرواز می کنند.

من و شاهزاده ی کوچک مو طلائی (که دلش بدجور شور تنهایی گلش را می زند در سال نو) از شما آدم بزرگ ها گله داریم .

چرا شما آدم بزرگ ها برایتان مهم نیست که با بچه تر ها منصفانه رفتار کنید؟

شاهزاده کوچولو می گوید بعضی هاتان خیلی خودخواهید. 

من به اَش شکایت کرده ام که آدم بزرگ ها وقتی از جایی گذشتند آنقدر ایمان دارند به آنجا بر نمی گردند که هیچ ککشان نمی گزد اگر ویرانه‌اش کرده باشند .

اشتباهات آدم بزرگ ها دو بخش دارد 

یا می شود جبران کرد . که سرسری چیزی سر هم می کنند و امضای بخشش اش خشک نشده رفته اند پی زندگیشان. 

یا نمی شود جبران کرد و خیلی بی انصافی است. خودشان هم می دانند که عمق بی انصافی اش چقدر است . 

آنوقت چه کار می کنند؟ 

می گویند عیبی ندارد . ما هم بچه بودیم همین بی انصافی ها را دیدیم که آدم بزرگ شدیم. عیبی ندارد اگر سخت آزرده است . عوضش یاد می گیرد که آزردگی هم بخشی از زندگیست. 

آدم بزرگ ها هیچوقت باخت نمی دهند.

همه ی هزینه های یک اشتباه را آدمی می دهد که بزرگ نیست.

من نمی گویم آدم بزرگ نباشیم.

اما می گویم غیر از خط عمرمان ، وسعت دلمان هم بزرگ باشد.

می گویم اگر زجری را کشیدیم در گذشته ، بی خیال از کنار تحمیل کردنش به فردی در آینده نگذریم.  

می گویم اگر راه دارد کوتاه بیاییم.  اگر غیر بی رحمی باهامان رفتار نشده ما بی رحمی نکنیم با بقیه. 

می گویم نگوییم بزرگ می شود یادش می رود.

من از وقتی بچه بودم و اعتماد کردم به دست های مردد یک آدم بزرگ تا امروز که بچه نیستم و گرگ نیمه وال‌استریتی شده ام برای خودم ( به برکت زخم های آدم بزرگ ها) هیچوقت هیچ چی را یادم نرفته .

آخرش یک روز آستین لباس یک نفرشان را می گیرم و همه ی این سال ها را برایش گریه می کنم. 

هرچند می دانم یک آدم بزرگ واقعی برایش مهم نیست پلی که پشت سر گذاشته با اولین سیل بعد از خودش فرو ریخته یا نه .

شاهزاده ی کوچک به شانه ام می زند که : چرا برایش مهم نیست؟

می گویم چون " از آن گذشته " و فرو ریختن به او آسیبی نمی رساند .

شاهزاده ی کوچک هنوز معصوم است. در اخترکش روانشناسی اجتماعی نخوانده که بداند آدم ها می توانند چشم هایشان را ببندند تا کسی را که روی زمین افتاده نگاه نکنند و گوش هایشان را بگیرند تا صدای کمک خواهی زنی در خانه را نشنوند.  شاهزاده ی کوچک نمی داند آدم بزرگ ها مسیر حواس پنجگانه شان را روی ادراک های اطرافشان می بندند تا معرفتی از عالم خارج به دست نیاورند و بی خبر بمانند. وقتی شما بی خبر باشید از وجود فیل صورتی پرنده با کفش های ورنی قرمز می توانید ادعا کنید که چنین فیلی وجود ندارد .

استاد به من و کوچک موطلائی ام می گوید اشتباه است بچه ها. 

آدم بزرگی از آخر کلاس دست می گیرد که : مگر خودتان نگفتید اگر واقعه ای قابل ادراک با حواسمان نباشد مسئولیتی نداریم در راستای شناختش؟ 

استاد دستی به ریش های بلند و موج دارش می کشد که : بله . اما در معرفت شناسی تکلیف اصلی این است که راه های شناخت را بر خود نبندیم.  اگر با چشم و گوش باز به کوچه رفتی و در همسایه ات را روی و پرس و جو کردی و گرسنه ای نیافتی تکلیفی به گردنت نیست برای یاری نکردنش.  اما اگر گوش هایت را گرفتی تا نشنوی،  چشم هایت را بستی تا نبینی ، قلبت را منجمد کردی تا حس نکنی و آنوقت گفتی کسی را آزرده نیافتم در دو تا تکلیف کاهلی جای یکی .

تقصیر آنکه اندوه برادرش را می بیند و نمی زداید کم تر از آنیست که راهش را از کوچه ی قبلی جدا می کند تا نبیند .

(بین خودمان بماند . استاد اگرچه دیگر بچه هومن نیست و هومن بلند بالا و صاحب ریش و سبیل جو گندمی و درویش گونه ای شده اما هنوز بچه است و آدم بزرگ نیست. )

شاهزاده ی کوچک اخم هایش رفته در هم.

می گویم هر آدم بزرگی روزگاری پسر کوچولویی بوده مانند تو . او هم سختی کشیده که سختی می دهد .

توی کتش نمی رود.

می گویم من هم شبیه یکی از آدم بزرگ های قصه ات هستم.

می پرسد: کدام یکی؟

می گویم همان یارو ...می‌خواره هه. 

 کی می میخورد.

شازده کوچولو ریز ریز می خندد. 

اما او که پاک دیوانه بود .

دلم از شاهزاده ی کوچک نمی گیرد. خیلی کوچولو تر از آن است بداند بنشین مودبانه ی بتمرگ است و ماه‌زده ، نسخه ی سورئالِ دیوانه .

از روی کتاب برایش می خوانم :

شازده کوچولو در یکی از اخترک ها مرد می‌خواره ای را دید . مرد بسیار غمگین بود و با چشمانی تهی به شازده کوچولو نگاه کرد و برای خودش یک لیوان دیگر ریخت.

دریافت

 

دعوای من و شاهزاده ی کوچک بالا می گیرد . به ام می گوید پس تو هم شبیه آن آدم بزرگِ خل و چل هستی .

می گویم خودت هم شبیه آدم بزرگ ها هستی ! 

انگار که به اش بر خورده باشد شانه های کوچکش از خشم می لرزد. می گوید چرا این را می گوئی؟

می گویم چون وقتی گل ات برایت اهلی بود آمدی به زمین و روباه را اهلی کردی. گلت هرچقدر هم بداخلاق بود ولی ماندنی بود و فقط برای یک نفر ناز می کرد . برای تو . 

آنوقت تو چکار کردی؟ تو آمدی و برای یک روباه نارنجی شدی یک دشت گندم‌زار .

بی رحمانه ادامه می دهم که ....

اگرچه روباه خودش خواست اهلی اش کنی . اما رسم جوانمردی نبود که اهلی شده رهایش کنی . تو می دانستی اهلی ماندن درد دارد . آن هم برای یک روباه .

تو فقط مسئول گلت نبودی مسافر کوچولو ! مسئول روباهت هم بودی ! 

لرزش شانه هایش به هق هق تبدیل می شود. فکر کنم خیلی تند رفته ام . تقصیر شازده کوچولو نیست که من همیشه توی زندگی بقیه مانند روباه بوده ام.

همیشه آنکه آمده دلش گیر گل نازپرورده و غرغرویی بوده که اهلی ام کرده برای شنیدن درد و دل هایش.  وقتی حالش خوب شد یادش می رود زخم دستش به خاطر همان گل مغرور بوده . خداحافظی می کند و به کل می رود به سیاره ی دیگری که نبیند روباهی را که...

وقتی‌نسیم آه‌من‌از شیشه‌ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد........ .

بعد هم راست راست با چشم های آبی شان زل می زنند به روباه که خودت خواستی .

روباه هم با دم نارنجی اش اشک هایش را پاک می کند که اگر دوست فروشی وجود داشت من هم اینطوری باقی نمی ماندم بی دوست . 

گریه ی روباه خیلی است ها ! روباه . خداوندگار فریب دادن از دلش رکب خورده . ای طفلکی روباه :( 

شاهزاده ی کوچک می گوید حالا که چیزی نشده . همه ی ما بعضی وقت ها آدم بزرگ بازی در می آوریم.  

اشک هایت را پاک کن .دست کم سعی کن بعدا ها خودت آدم بزرگ زندگی هیچ بچه ی کوچکی نشوی . 

می گویم چشم. 

چقدر این نیم وجب بچه ی مو طلائی می تواند فهمیده باشد . 

شماها همه تان بچه اید 

کوچک و معصوم 

برای هم آدم بزرگ بازی در نیاوریم دیگر ؟

آشتی؟

 

 

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۰۱
ماه زده

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۴۳
ماه زده

امشب دکتر مصدق زود خوابیده تا فردا صبحِ اول وقت بره صنعت نفت رو ملی اعلام کنه .

دمت گرم مرد. 

 

 

+ بعضاً شبهه ایجاد شده برای دوستان که دکتر مصدق برای فرار از خونه تکونی این مهم رو به انجام رسونده . باید بگم که نه . به گواهی تاریخ همه ی خونه تکونی ها ( حتی خونه تکونی حلزون ها و لاکپشت ها هم) تا ۲۹ اسفند تموم شده و این مرد بزرگ آرمان والا تری نسبت به فرار از خونه تکونی داشته .

+ باز اگه شبهه ای بود مطرح کنید . در حد توان علمی و فصاحت گفتار پاسخ می دم 🗿 

+ رو در وایسی نکنید دوستان !

چرا که ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است🗿

+ کسی بطری پپسی منو ندید؟ همین جاها بود ها . قرار بود واسه خودم باز کنم.

+ ای بابا

اسیر شدیم این وقت شب 🗿🍉

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۴۶
ماه زده

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱ ۱۷ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۳۶
ماه زده

 

چگونه اعمال مان را حفظ کنیم؟ 

جوان پشت میز (مأمورالهی در برزخ)
وقتی نابودی بسیاری از اعـمـال مـرا دیـد، 

نـکتـه جالبی بـه مـن یاد آور شد و گفت: 
من دیده ام برخی انسان‌ های دانا، 

جدای از اینکه کارهای خود را برای رضای خدا انجام میدهند، اما در ادامه، ثواب کارهای خوبی که در دنیا انجام میدهند را به یکی از چهارده معصوم (ع) هدیه میکنند. 

انسان ها ممکن است در ادامه زندگی به خاطر گناهان و اشتباهات، 
ثواب اعمال خوب خود را از دست بدهند، در نتیجه وقتی به برزخ می آیند، مانند تو دست خالی هستند، در این زمان، آن‌ها که این ثواب ها را هدیه گرفته اند به آن شخص سر می زنند و از او دلجویی می کنند.

این بزرگواران که به این ثواب ها احتیاج ندارند، لذا این اعمال خیر را به همان شخص بر میگردانند. 

بنابراین به شما توصیه میکنم که خالصانه این کار را انجام دهید؛ یعنی ثواب تمام کارهای خیر خودتان را به مقربین درگاه الهی هدیه نمایید...

 

کتاب سه دقیقه در قیامت

 

 

پانوشته: بچه ها واقعا می خواستم برم ولی دلم نیومد اینو باهاتون به اشتراک نذارم.

یا علی

 

موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۳
ماه زده

نباید یادتون بره که عاقل بشید اما سنگدل نه.

 

نباید حواستون نباشه که سنگتون به کدوم شیشه برخورد می کنه :)).

نباید به شیشه ی دل کسی که تقریبا پودر شده دوباره سنگ بزنید. 

نباید فکر کنید چون همه چی می گذره می تونید راحت غیب شید چون خدا شاهده که راحت نمی گذره :) 

نباید روح کسی رو با بلاتکلیفی هاتون رنده کنید. 

نباید وقتی بهش پیام می دم سرد جوابم رو بده تا به اون که باهاش بهم خیانت کرده خیانت نکنه :( 

نباید یه آدم دائم الانتظار باشید. (مثل من نباشید) 

نباید یادتون بره که در کتاب مقدس آدم برفی ها فقط یک جمله وجود دارد :"به گرمای محبت کسی دلگرم نشو ."

نباید این قدر مغرور باشید که وقتی می فهمید اشتباه کردید برگردید بگید اسم دخترم رو از روی تو انتخاب می کنم که تو زندگیم باشی. اون اسم بخوره تو سر من.

نباید وقتی می گید: " زندگی ای که تو توش باشی ، خوشبختی واسه یه لحظشه..." بعدش برید با یکی ۹ سال بزرگتر از من.

نباید بهم نگید که مگه اون چی داشت که من نداشتم.

نباید فراموشتون بشه که ماه زده بدجور بدشانس بود و ستاره ی کوفتیش تو هیچ برجی از کره ی سماوی نبود.

نباید فکر کنید با یک گوشه رفتن و فقط گریه کردن مشکلتون حل میشه.

نباید فکر کنید که........ (گریه ی حضار) .

نباید فکر کنید هرکاری باهام بکنید دل می کنم. چون من یه آدامس خرسی ام و فقط وقتی دل می کنم که روم بنزین بریزید تا حل شم :))) 

نباید فکر کنید اینا رو از جایی دزدیدم چون همشو خودم نوشتم:)) 

نباید اگه نبودم فکر کنید اتفاق بدی افتاده . چون ته تهش مرگه و مرگ هم برای ما ناز می کنه . فلذا کنسله. 

نباید یادتون بره دوستتون دارم و براتون دعا می کنم.

نباید برام دعا نکنید. 

نباید فکر کنید ازتون تشکر نمی کنم که وبلاگ همیشه غمگین منو دنبال می کردید. شما بهترین فالور های دنیائید.  من عاشقتونم که با اینکه هیچوقت حال خوب بهتون ندادم ولی بازم موندید پای وبلاگم. 

منو ببخشید اگه جایی قولی دادم و عمل نکردم بهش . حلال کنید واقعا . 

اگه حرف سیاسی ای زدم که مخالف عقیدتون بود ولی تحمل کردید ببخشید. همه انسانیم و سیاست هر نوعیش که باشه در نهایت یه دروغ بزرگه.

۱۳ اسفندتون مبارک. عیدتون ، روزتون، تولدتون!

 

 

 

نباید فکر کنید این پست برای خداحافظیه چون رفتن های واقعی خداحافظی ندارن :) 

 

 

 

 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۲۷
ماه زده

5

هر بار شما دردی را برطرف می‌کنید، درد دیگری جای آن را می‌گیرد. هرچه سریع‌تر آنها را از میان بردارید، سریع‌تر برمی‌گردند. ممکن است شدت درد کمتر شود، شکل آن تغییر کند، شاید هر دفعه کمتر از دفعهٔ قبل مصیبت به بار آورد، امّا همیشه وجود خواهد داشت. درد جزئی از وجود ماست.

 

 

 

+از وبلاگ :  mohsentohidi.blog.ir

 

+ کودک درونم داره پیر میشه

 

+ آخرین صحبتم این است زمینی نشوید

ولی از حال زمین بی خبرم نگذارید......... 

 

+

I love you even when you're gone
I love you more than yourself

 

It is crazy if you think that I will forget you and not see you.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۰۹
ماه زده

اعتراضات خیابانی که کار خودشونه
اغتشاش و آتیش زدن بانک که کار خودشونه
کشته های آشوب ها که کار خودشونه
حادثه شاهچراغ که کار خودشونه
#مسمومیت_دانش‌آموزان هم که کار خوشونه
پس دقیقا شما برعندازها دارید چه غلطی می‌کنید؟ 

 

۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۱۸
ماه زده

4

‏آدمی که چیزای کوچیک راجع به شما رو یادش میمونه رو از دست ندید. غذا و خوراکی مورد علاقه، رنگ مورد علاقه، آهنگ و خواننده محبوبش، کلمه‌ها و اصطلاحاتش،…این آدمها در خیلی مواقع میتونن به شما حس دوست داشته شدن و دیده شدن بدن. چه حسی قشنگتر از دیده شدن. چه حسی قشنگتر از تو ذهن کسی بودن...

 

 

پانوشته۱: تا شماره چند خوبه؟

پانوشته۲: عشق چیزیه که دو سه صفحه ی اول دفتر سفید عمرت رو رنگی رنگی می کنه و بقیشو سیاه ....

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۱۲
ماه زده