در هم ریخته
دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۲:۰۶ ب.ظ
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد میشد مطمئناً کاج اگر میکاشتم
آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بیسر قدم برداشتم
ای شکاف سقفِ بر روی سرم ویرانشده
کاش از آن اول تو را کوچک نمیپنداشتم
آهِ من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را، نگذاشتم
کاظم بهمنی
۰۳/۰۲/۰۳
مرسی ، خوبی از خودته !
من که کاری نکردم.
😁😉😀