[ یک امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود..
دلم برات تنگ شده
دلم می خواست می دونستم حالت چطوریه
دلم می خواست کنارت بودم
هیشکی نمی تونه بگه بهش نگو دلت واسش تنگ میشه
سرم درد می کنه
متنفرم از سیاست های زنانه ی مسخره و متنفرم از اینکه از قضا درستن
از اینکه مجبورم مرتب حساب رفتارم رو داشته باشم که یه دفعه سرد نشه ، دل زده نشه ، ناراحت نشه ، عصبانی نشه بدم میاد
از اینکه نمی تونم به خاطر نکته های روانشناسی و تجربه های آدم ها حرف دلم رو بهت بزنم عصبانیم
اما بیشتر از تو عصبانیم ! از تو اره
چون مثل قبل نیستی
چون می دونم دوستم داری ولی حرفی نمی زنی
فکر می کنی یکی دو کلمه کافیه
حتما چون من پای رفتن ندارم آره ندارم
من پای رفتن ندارم
تو
حق نداری بابت این قضیه اذیتم کنی . تو ....
.
.
.
پ ن۱: یهو یادم میاد که نیست : ""
پ ن۲: نمی دونم کسی به اینجا سر می زنه یا نه و قضاوتش درباره ی حرفهام چیه . مهمم نیست . اینجا مال منه درست مثل تو
پ ن۳: اگه تا آخر عمرم سرم رو از سجده شکر بر ندارم بازم نمی تونم لطفی که خدا امروز بهم کرد رو جبران کنم
از همین تریبون ازش تشکر می کنم
یا عماد من لا عماد له خیلی دمت گرم
می دونم حتی نمی دونی اینجا وجود داره و یکی داره در موردت می نویسه
ولی...
عزیزم خیلی مراقب خودت باش
یه مو از سرت کم بشه من می میرم
یکی خیلی عاشقته
.
.
.
پانوشته ۱: این حرفم به این معنی نیست که فقط زندگی خودم برام مهمه و نه آینده ی کشورم
پانوشته ۲ : اگه کسی بهتون نگفته مراقب خودتون باشید من با همه ی وجودم دارم بهتون می گم .
مراقب خودتون باشید
و مراقب عزیزانتون
و هرگز اقدامی نکنید مگر به حکم عقل سلیم، در نظر گرفتن جون تک تک انسانهای مقیم در این خاک ، شرافت و خدای یگانه
پانوشته ۳: والعاقبته للمتقین
دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسی باران بروم
آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید
اینقدر آئینه ها را به رخ من نکشید
اینقدر داغ جنون بر جگرم نگذارید
چشمی آبی تر از آئینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید
آخرین حرف من اینست زمینی نشوید
فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید .... !
ناصر حامدی
بگذار برود
چیزی که به التماسآلوده باشد
نمیخواهم
هر چه باشد
حتی زندگی ...
حتی....
ارنستو چگوارا
.
.
.
شما بگید چه چیزهایی رو تا سر حد مرگ می خواید ولی اگه به التماس آلوده باشه دیگه نه
تا بیوفتد روسریت از سر مشقت می کشند
باد ها الحق و الانصاف زحمت می کشند
مردم چشمم به خون از دولت عشقت نشست
هرچه مردم می کشند از دست دولت می کشند
.
.
.
علی فردوسی
.
.
پانوشته ۱ : کتاب غَزَلآلا رو تهیه کنید و از اشعار این شاعر لذت ببرید. نوع نگاهش فوق العادست.
پانوشته۲: تا حالا شده دلتون بخواد اینقد خودتون رو بالا بیارید تا تموم شید؟
دلم می خواد ساعت ها درباره ی حالم بنویسم. روز ها قرن ها .
تو دنیای واقعی وقتی هیشکی آدم رو نمی فهمه.... و منم تنها آدم تنهای زمین نیستم ولی .... نمیشه تا ته این قضیه رو گفت. منتها با یه شعر از فاضل نظری به پایان می برم:
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست....
پانوشته ۳ : شما در برابر گل و روباهتون مسئولید.
مسئولید
موظفید
تا آخر عمرتون به گردنتونه
می دونید که چی می گم؟
بد خواه کَسان هیچ به مقصد نرسد
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد!
من نیکِ تو خواهم و تو خواهی بدِ من،
تو نیک نبینی و به من بد نرسد...
💙خیام 🍃
.
.
.
پ ن: علامت قلب آبی کنار بعضی اسم ها رو که یادتون هست؟