تا بیوفتد روسریت از سر مشقت می کشند
باد ها الحق و الانصاف زحمت می کشند
مردم چشمم به خون از دولت عشقت نشست
هرچه مردم می کشند از دست دولت می کشند
.
.
.
علی فردوسی
.
.
پانوشته ۱ : کتاب غَزَلآلا رو تهیه کنید و از اشعار این شاعر لذت ببرید. نوع نگاهش فوق العادست.
پانوشته۲: تا حالا شده دلتون بخواد اینقد خودتون رو بالا بیارید تا تموم شید؟
دلم می خواد ساعت ها درباره ی حالم بنویسم. روز ها قرن ها .
تو دنیای واقعی وقتی هیشکی آدم رو نمی فهمه.... و منم تنها آدم تنهای زمین نیستم ولی .... نمیشه تا ته این قضیه رو گفت. منتها با یه شعر از فاضل نظری به پایان می برم:
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست....
پانوشته ۳ : شما در برابر گل و روباهتون مسئولید.
مسئولید
موظفید
تا آخر عمرتون به گردنتونه
می دونید که چی می گم؟
پ.ن ۲ : اری ...