🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

دلیل اعتراضم این نیست که نیاز به فلان مقاله ی علمی داشتم که نتوانستم دانلودش کنم 

یا کلاس های آیلتس ثبت نام کنم

یا در دوره ی ایکیوانای آنلاین یک بانوی ژاپنی که از قضا در کانادا مستقر بود شرکت کنم

دلیل اعتراضم این نیست که یک فیلم/آهنگ/کتاب باز حرفه ای بودم و نیاز به نسخه ی زبان اصلی داشتم 

یا اینکه در حال انجام کار های اپلایم بودم و به علت وصل نشدن جایم را کس دیگری گرفته باشد

فیلترینگ تماسم را با هیچ فردی در داخل و خارج کشور برایم سخت نکرده 

 

از همین تریبون اعلام می کنم فیلترینگ به هیچ کار علمی ، پژوهشی 

هنری 

ارتباطی 

اقتصادی 

ام آسیب نزده و شعار نمی دهم که:( من استفاده ی مفید از فضای مجازی می کردم. چرا مانعش شدید !)

خانم یا آقایی که دلیل اصلی فیلترینگ هستی 

دوست عزیز

چیزی که برای ما فیلتر است برای شما در واقعیت قفل نیست :) 

فکر می کنید با نادیده گرفتن یک مشکل می توانید حلش کنید؟

فکر می کنید با فیلتر کردن نان گرسنگی از بین می رود؟

یا با فیلتر کردن آب تشنگی از بین می رود؟

یا با فیلتر کردن y     x  از بین می رود؟

در کشوری که به هزاران دلیل در واقعیتش خیلی از نیاز هایمان فیلتر است 

در مجازی هم فیلترش می کنید؟ :) 

بعد فکر می کنید واقعا از بین می رود؟  :) 

خیلی نامردید شما :) خیلی......... !

وقتی نمی فهمید 

وقتی خودتان را به نفهمیدن می زنید 

وقتی مشکلات جامعه را می بینید ولی ریشه هایش را نه 

وقتی ساده ترین حق هر انسان که هزار هزارش برای خودتان ریخته را ازش می گیرید و برای بچه های مردم نسخه ی تقوا می پیچید انتظار همین روز ها را هم داشته باشید

یک دختر محجبه ی عفیف حتما باید بیاید روسری اش را وسط خیابان آتش بزند تا بفهمید یک جای جوانی اش می لنگد 

یک پسر با حیا که از ۵ صبح تا ۵ عصر ۷ روز هفته را جان می کند حتما باید بیاید میله های خیابان هایتان را از جا بکند تا بفهمید دیگر نمی تواند ....؟

کدام زنی دلش می خواد موها و بدنش در معرض دید باشد 

کدام زنی می خواهد خودش را نمایش دهد وقتی خانه و کاشانه و مهر و حقی داشته باشد؟

زن های ایرانی همه شان پاک و نجیب و فداکارند 

فرشته اند 

اما فرشته فقط تا وقتی فرشته است که بهشت را زیر پایش بگسترانید ، نه جهنم را :) 

من پژوهشگر و دانشمند و هنرمند و متفکر نیستم

من یک انسان بی فایده هستم که هیچ سودی به هیچ کس و هیچ جای مملکتم نمی رسانم 

اما حتی یک گربه در خیابان ، یک قمری خانگی،  یک قارچ از حقوقی برخوردار است که ما در این کشور خیلی سال بعد از سن قانونی هنوز هم ازشان برخوردار نیستم.

 

+از خدابیامرز پدربزرگ A این خاطره همیشه در ذهنم هست که داستان ۲ فرشته را تعریف می کرد که خطاکاری آدمیان را شماتت می کردند. خداوند تبدیل به انسانشان کرد و به زمین فرستادشان.  در همان زمان کم نماند از مساکر که نخوردند و نماند از محارم که نکردند :). 

من یک چیزی می گویم 

شما یک چیزی بشنوید 

فردای قیامت اگر در نامه ی اعمالتان گناهانی را نوشتند که هرگز سمتشان نرفته بودید بدانید گناه های ماست.

که به خاطر کم کاری های شما مرتکب شده ایم :)

+ اگر ادعا دارید که می خواهید کشور پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی بکند باید به اطلاعتان برسانم از کارگری که شکم خانواده و خودش گرسنه است صنعتگر و از دانشجویی که در گیر چیزیست که با ۲ ساعت در هفته می تواند حل شود ولی حالا همه ی روزهایش را خط خطی کرده دانشمند در نمی آید!

 

 

والعاقبته للمتقین:)

 

 

  • هیپنو تیک !

داشتم کتابی به همین نام از جورج اورول می خواندم:

گوردن کتابفروش بی پول و فقیری بود که آخر هفته ها به زور ۵ پنی ته جیبش بود ...
در یکی از روز ها مرد گدایی به همراه همسرش به مغازه اش می آیند تا چند تا کتاب کهنه و برگ‌برگ را به او بفروشند. در این کتاب از تعداد زیادی آدم بدبخت یاد شده بود که هرکس به نوعی در مصیبت منحصر به خود غوطه ور بود.
گفتم بیایم و بینشان بدبخت ترین را پیدا کنم.

گوردن از مرد گدا خوشبخت تر بود چون دست کم لباس هایش بوی صابون می داد و روزی یکی دو تا نخ سیگار برای متفکر تر به نظر رسیدن داشت .

گدا از گوردن خوشبخت تر بود چون همسرش در اوج فقر و اعتیاد هم ترکش نکرده بود و همچنان عاشقانه به شوهرش می نگریست ، انگار که آسمان دهان باز کرده و شوهر گدایش را به زمین نازل کرده.

زن و مرد گدا از کنار گدای دیگری می گذرند که بی پا به دنیا آمده و روی اسکیت برد کوچکی نشسته و خودش را با آن جا به جا می کند.
وقتی داشتم کتاب را می خواندم جایزه ی مفلوک ترین کاراکتر را به او اختصاص دادم . بی سواد بودن و گدا بودن و تنها بودن و سلامتی نداشتن!
نظر شما چیست؟
زن و شوهر گدا از گدای معلول خوشبخت ترند؟
بله؟
چون آن ها سالم اند و  هم را دارند؟

اما گدای معلول عقیده ی دیگری دارد:(هاها! آن احمق ها را نگاه کن! زنک احمق شوهر مفنگی اش را می پرستد!)

گدای معلول زن و مرد گدا را فخرفروشانه نگاه می کند؛
چون نقص عضو برای گدایان موهبت به شمار می رفت . مردم به او کمک بیشتری می کردند و اون می توانست سیگار برگ دود کند، شکمش را سیر نگه دارد و در کافه ای محلی هفته ای یک بار خودش را قهوه مهمان کند. کاری که حتی گوردن هم نمی توانست بکند!

تولستوی در کتاب جنگ و صلح می گوید:
(رنج کسی که در بستر ابریشمی خود خفته است و سنگریزه ی کوچکی آزارش می دهد کمتر از جنگجویی که در جنگ با تپانچه زخمی شده و خون از لباسهایش روی زمین چکه می کند نیست.)

 

پانوشته ۱: اگر تو مرا گدا می خواهی ، هرچه به خاک افتاده تر و شکسته تر گران تر.

پانوشته ۲: هرچیزی زیادش خوب است . عشق و حال ما اگر نوشیدن دوازدهمین جام تلخ است ، سیزدهمی را زودتر بیاورید که سخت تشنه ایم.

پانوشته ۳: از سیاه🖤 خوشم می آید.  از آن رنگ هاست که رو دست ندارد .

پانوشته۴:
تو که رفتی پیِ تاب و طپش رود، برو
به قدم‌های اسیرِ لجنم فکر نکن

من به دستان خودم گورِ خودم را کندم
به پذیرایی و دفن و کفنم فکر نکن

پانوشته ۴: گل های آپارتمانی در این کتاب مجاز از طبقه متوسط اند. در حقیقت اسم کتاب این است:
" هورا برای طبقه ی متوسط!"









 

  • هیپنو تیک !

هندزفری سفید و نازنینی دارم که ۳ سال و نیم است دارمش
می توانم بگویم اگر بیشتر از من از این دنیا نکشیده باشد کم تر نکشیده
تمام ۳ سال و نیم اخیر که زندگی ام جاده جاده از راه اصلی اش دور شد و به بیابان رسید و در دریا غرق شد کنارم بود.
آن روز ها که از برنامه های درسی ام خسته بودم
آن روز ها که شب تا صبح را نگهبانی می دادم که کسی کسی را نکشد
آن روز ها که پوچ گرا شدم
آن روز ها که فکر کردم بالاخره چند تا دوست پیدا کرده ام
آن روز ها که عاشق P شدم
آن روز ها که P را با خدا جا به جا گرفتم
آن روز ها که ویس های گیتارش را روزی ۱۰۰ بار گوش می دادم
آن روز ها که P سرش شلوغ شد
دوست های اجتماعی اش روز به روز بیشتر می شد
آن روز ها که پروفایلش را از من هاید می کرد
و هفته ای یک بار کلمات بی رحمانه اش را برایم می فرستاد
آن روزی که دوستم پیام داد :
دیگر نمی خواهدت. از زندگی اش برو بیرون. من و P با هم حالمان خوب است!!!
آن روزی که تولد P را تبریک گفتم و فحش جنسی شنیدم
آن روز ها که شب و روز را گریه کردم
آن روز ها که مشت مشت قرص می خوردم
آن روز ها که اجازه دادم آدم ها به ته مانده ی روحی که نداشتم تجاوز کنند تا فقط حس کنم برای ۱ ساعت دوست داشتنی ام
آن روز ها که با M قرار فرار گذاشتم و در آخرین لحظه منصرف شدم
آن روز ها که A برای اولین بار آمد توی زندگی ام
ان روز ها که روحی که نداشتم را با عشقش به من هدیه داد
ان روز ها که نگذاشت دیگر کسی از من سو استفاده کند
آن روز ها که مجبورم کرد درسم را بخوانم
آن روز ها که کل زندگی اش را داد تا حتی یک قدم اشتباه دیگر بر ندارم
آن روز ها که خوشبخت ترین دختر دنیا بودم و آنقدر خندیدم که چشم هایم گریه کردن را یادشان رفت
آن روز ها که A سرباز بود
روزی که گفت دلش گیر کرده و آمده تا همیشه بماند
آن روز ها که روزی ۱۱ بار زنگ می زد و روزی ۶ ۷ ساعت با هم حرف می زدیم با همین هندزفری
آن روز ها که کارت پایان خدمتش را گرفت
شبی که بابا فهمید با او حرف می زنم
تمام چند ماهی که نمی توانستم از خانه بروم بیرون و از طریق دوستم برایش نامه می دادم که: من زنده ام . من هنوز دوستت دارم.  نمی گذارم از من بگیرندت
آن روز ها که برایم می نوشت: جلوی بابایت که هیچی . به خاطرت جلوی کل دنیا می ایستم.
آن روز ها که بی حوصله بود
آن روز ها که می گفت اگر به هم نرسیدیم تو مراقب خودت باش
آن روز ها که سر هرچیزی قهر می کرد و تنبیه می شدم
آن روز ها که وسط امتحان های میانترم سال کنکور رفت
و من در درس هایم، در خانواده ام و عشق دومم باخته بودم.
تمام شب هایی که تا صبح بیدار بودم و فقط درس می خواندم تا یادم برود
تمام روز هایی که با یاسمن گریه می کردیم که حتما عدالتی هست
شبی که وصیتنامه ام را نوشتم
شب تحویل سال
وقتی به اندازه ی تمام راه اتوبوس رو بدمسیر مدرسه را تا خانه آهنگ گوش می کردم
روزی که کنکور دادم و تمام راه برگشت را گریه کردم
روزی که نتیجه ی انتخاب رشته آمد و فهمیدم اگر نبود می توانستم به آرزوی همیشگی ام برسم
روزی که نزدیک بود با کسی شبیهش تصادف کنم
روزی که گفت فهمیده اشتباه کرده
روزی که باز هم بازی خوردم
و روزی که گفت اشتباه کرده که فکر کرده اشتباه کرده
روزی که رمز موبایلم هنوز سال تولدش بود ولی از مخاطبینش حذف و بلاک بودم
روز هایی که شب بود و تنها در ایستگاه دانشگاه منتظر بودم
تا همین حالا که امتحان های پایانی ترم  اول دانشگاه تمام شده اند
هندزفری ام همیشه کنارم بود و برایم موسیقی پس زمینه گذاشت
امشب که هندزفری ام را گذاشتم تا آهنگ غمگین گوش کنم دیدم موسیقی ها را بدون صدای خواننده پخش می کند
به مامان گفتم باید یکی دیگر بخرم. این دیگر خراب شده
بعد آهنگ ها را بدون هندزفری پخش کردم که صدایشان واضح تر باشد
حالا که آمدم توی اتاق یاد همه ی این ها افتادم
بوسیدمش و زدمش به موبایل
رسم رفاقت نیست به خاطر چنین ایراد کوچکی کنار بگذارمش
دور از معرفت است
این نیم متر سیم ۲ شاخه از بیشتر آدم های ۷۰ ۸۰ کیلویی دنیا مرامش بیش تر است
هندزفری ام هیچوقت نگفت کنارت می مانم ، همیشه ثابت کرد
هندزفری ام فقط آهنگ های شاد را پخش نکرد در آهنگ های غمگین هم همراهم بود
اجازه داد  شب ها تا صبح به جای استراحت در کشو با من بیدار بماند
اجازه داد اشک هایم رویش بچکد و شب ها با من زیر پتو مچاله شد
حس گوش کردن موسیقی ها بدون صدای خواننده هم حس عجیبی ست
دیگر نیازی به صدای آدم ها ندارم
آخر خواننده مثلا می خواهد بگوید چی
می خواهد بگوید عاشقت هستم
یا بیا برویم دریا؟
می خواهد از موهای بلندم بگوید که بهمن سال پیش از روی شانه هایم ریخت ؟
می خواهد بگوید سند دلش را تا ابد به نام یکی زده؟
نمی خواهم هیچ دروغ دیگری بشنوم
تازه غیر از آن
می گویند :
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟

هندزفری ای هم که دیگر صدایش را پخش نکند بهتر که صدای هیشکیِ دیگر را پخش نکند .

هندزفری سفید مهربان دوستت دارم
دمت گرم
خیلی مردی
خیلی. 

  • هیپنو تیک !

بچه ها تا حالا شده حسرت داشتن چیزی رو تو زندگیتون بخورید؟

من قبلا اینطوری نبودم حتی با وجود نداشتن و محدودیت . ولی بعضی وقتا از دستم در می ره.

تصمیم گرفتم از این به بعد بی پرده تر حرف بزنم . 

زیر اینجور پست ها هرچی واقعا درونتون می گذره رو بنویسید و تیک ناشناس رو بزنید که کسی به هویتتون پی نبره. اگه تعداد ناشناس ها زیاد شه خودم هم می گم.

  • هیپنو تیک !

چند وقتی بود که در بیوی روبیکا ام نوشته بودم:

و ما فراموش می شویم💔🤍
مثل تمام زمستان هایی که برف نبارید❄

سرما اینجا از آبان ماه خیلی کشنده است. اما یک طور سرمای خشک. احتمال می دادم زمستان امسال تا وسط های بهمن چند تا بارش پراکنده داشته باشد اما برف هرگز .
وقتی هواشناسی را خواندم که فردا برف می آید گفتم ما را که نمی گیرد . اگر هم بیاید از همانهاست که نمی نشیند . نه بر روی زمین نه بر قاب حافظه.
امروز که از خانه رفتم بیرون و دانه های برف کم کم روی پالتویم نشست به خودم گفتم این زمستان از آن زمستان هاست که برف می بارد!
نمی دانم تا چه حد به نشانه ها ایمان دارید
اما من یقین دارم :

که ما به خاطر می مانیم❤🧩
مثل تمام زمستان هایی که برف بارید ☃️............

 

 

پانوشته۱: سلام به همه. دلم برایتان تنگ شده بود. دست و دلم نمی رود حرف اصلی ام را بزنم بچه ها. امیدوارم تا آخر شب بتوانم بنویسمش. 

  • هیپنو تیک !