🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

پیوندهای روزانه
۲۹
آبان ۰۲

 

 تو همون قاچ آخر پیتزا بودی که فکر کردم تو یخچال جات امن می مونه ولی صبح که بلند شدم دیدم خوردنت ...

 تو تیکه ی آخر رانی هلو بودی که خیلی می خواستمت ولی نشد به دستت بیارم 

 تو قشنگ ترین کاردستی کلاس اولم بودی که شب تا دیر وقت برات وقت گذاشتم ولی صبح راننده سرویس پشت در خونمون بوق می زد و من..... جات گذاشتم

 تو اون رمان قطور قشنگ بودی که قبل اینکه تموم کنم تاریخ عضویت کتابخونم گذشت 

 تو پول های عیدیم بودی توی قلکم که یه روز وقتی بیدار شدم دیدم نیستی چون بابا عوض دستمزد داده بود به لوله کش ساختمون

تو قشنگ ترین نقاشیم بودی که وقتی با ذوق خواستم از روی میز بلندت کنم دستم خورد به لیوان رنگی آب و برگشت روت ...

 تو اولین نماز بعد جشن تکلیفم بودی که خواستم توش خیلی حضور قلب داشته باشم که یادم رفت به رکعت هام دقت کردم و حکم شک بین ۱ و ۲ رو که خودت می دونی چیه.... :} 

تو تحقیق تاریخ کلاس چهارمم بودی در مورد هخامنشیان.. که برق رفت و هرچی ازت تایپ کرده بودم یهو پرید 

تو روز تولدم بودی که هرچی پای تلویزیون منتظر موندم خاله شادونه بهم تبریک بگه بهم تبریک نگفت 

تو آموزش درست کردن شیرینی مرباییم بودی که مجله ی رشد هیچوقت چاپ نکرد

تو نامه ی ۸ سالگیم به رئیس جمهور بودی که هیچوقت به دستش نرسید 

تو آدامس موزی بودی علی ! که مادر قول داد برام می خره ولی روزی که با برانکارد از خونمون بردنش زد زیر همه ی قول هاش .... 

تو لباس عروسی بودی که ۵ سالگیم گریه کردم تا مامان برام بخره ، ولی هیشکی تو فامیلمون عروسی نکرد و بعدش که عروسی دعوت بودیم واسه ی همیشه برام کوچیک شده بود 

تو جوراب لب توری منی که مامان چون دی ماه بود و سرما می خوردم اجازه نداد بپوشم 

تو موهای خوشگل و بلند منی که فرحناز خانوم اشتباهی زیادی کوتاهش کرد و تا چند ماه از خونه بیرون نمی رفتم و گریه می کردم 

تو خمیر بازی های رنگ رنگی منی علی صبا ، که روز آخر پیش دبستانم داداشم همه ی رنگ هاشو با هم قاطی کرد و همش یه رنگ شد ، طوسی 

تو اون شعرم بودی که برای بغل دستیم تو مدرسه خوندم و اون به اسم خودش سر صف خوند و جایزه گرفت 

تو ثریای منی علی !

سرهنگ امیر طهماسبی می خواد تو رو به کدوم امیر اکرمی ای بده آخه :( ؟

تو بستنی قیفی میوه ای منی که وقتی دویدم به مامانم نشونش بدم از دستم افتاد رو زمین 

تو ماهی قرمزمی ... که فکر می کردم توی تنگ حوصلش سر می ره و دوست داره بیاد باهام بازی کنه 

تو درست ترین قالی من بودی که نخ همرنگت وسط کار تموم شد و ۳۰ ساله روی همون دار موندی 

تو فال وصل من بودی که شاهدت هجران بود

تو شکوفه های باغ آلبالوی منی شب قبل سیل 

تو تیر آرشی که دو قدم مونده به درخت گردو به سنگ خورد 

تو خوشمزه ترین لواشک دنیایی که تموم شب تا صبح روش بارون اومد 

تو کرم ابریشم کلاس هفتممی که برات کلی برگ توت آوردم و مراقبت بودم .. پیله هم کردی ولی هیچوقت از پیله‌ت نیومدی بیرون 

تو آخرین فنجون چایی قوری بودی که با کلی ذوق برای بابا ریختم ولی اونقدر به فکر کارش بود که بهش لب نزد 

تو آخرین قسمت هاچ زنبور عسل بودی وقتی تلویزیون برفکی می شد 

تو سرکلیدی پیگلتم بودی که نوشین توی مهد باران ازم دزدیدش و تموم اون شب رو تب کردم

تو تیکه ی آخر تیتابم بودی وقتی پام خورده بود و بقیه ی شیرکاکائوم ریخته بود رو فرش جهاز مامان 

تو گرون ترین ادکلن بابا بودی که توپ بهش خورد و شکست 

تو خودکار اکلیلی صورتی بودی که بوی توت فرنگی می دادی ‌... که به هیشکی نمی دادمت... که باهات نمی نوشتم تا تموم نشی .. فقط شب ها قبل خواب یواشکی بوت می کردم و بعد می ذاشتمت توی جامدادیم...

عروسک پاندای منی که سالی دو بار از توی جعبه درت میارم نگات می کنم ولی دلم نمیاد بیارمت رو تختم کنار مائومائو و پلنگ صورتی

پسر کوچولوی علوم سیاسی خونده ی چشم سبز من

تو می دونی که توی زندگیم کلی نرسیدن بود

اما تو علیِ صبا 

می خوام بدونی که قشنگ ترین نرسیدن من بودی.
 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۲۹
ماه زده

نظرات  (۱۲)

💔💔💔🥺🥺🥺🥺

پاسخ:
گریه نکن  :} ❤

خیلیذجالب بود ماه زده.. حست غم بود ولی منو دوستام کلی خندیدیم.. حسرت کسی که رفته رو نخور چون لیاقتتو نداشته.. زندگی پر از این رفتناست.. ما هم میریم و حتی خاطره ای از ما نخواهد بود.. شب بارونیت بخیر. 

پاسخ:
سلام پسر آبی 
روحم شاد شد که خندیدید😃
من حسرت نمی خورم
حسرت اصلا وجود خارجی نداره

شب بارونی شما هم به خیر و شادی و پر از خواب های خوب 🌙🕘
۲۹ آبان ۰۲ ، ۲۳:۵۹ علی باقری کاکشی

شگفتا ! ... وقتی بود ، نمی‌دیدم

 

وقتی می‌خواند ، نمی‌شندیم

 

 وقتی دیدم که نبود ؛ وقتی شنیدم که نخواند

 

چه غم انگیز است که وقتی چشمه‌ای سرد و زلال

 

در برابرت می‌جوشد

 

و می‌خواند و می‌نالد ، تشنه‌ی آتش باشی

 

و نه آب ؛ و چشمه که خشکید

 

چشمه که از آن آتشی که تو تشنه‌ی آن بودی

 

بخار شد

 

و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت

 

و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید

 

تو تشنه‌ی آب گردی و نه تشنه‌ی آتش و بعد

 

عمری گداختن از غم نبودن

 

 کسی که تا بود از غم نبودن تو می‌گداخت

پاسخ:
از کلام ما فهم نداشتند ... چه رسد به سکوت ما 
بودن ما برایشان اهمیتی نداشت .... چه رسد به نبودن ما 
زنده بودن ما را ندانستند...... چه رسد به مرگمان ؟ آقای باقری :} 


۳۰ آبان ۰۲ ، ۰۲:۲۱ زری シ‌‌‌

اشک و کف و خون

پاسخ:
کف کدوم بخشش بود 🥲🥲😂😂

بچه حافظه ت سگ داره

پاچه می گیره

قلمت سم داره جیگرو می گیره

دلت صبر داره 

سر صف اعلام کرده اند که

هر کی صبر داره جایزه رو  اون می گیره

پاسخ:
الهی دانش آموز باشم شاید ناظم سر صفمون تو باشی شاگرد خیاط خانوم 😎😁😁😍😍


+ شهید مدافع حرم، جواد محمدی گفتن "صبر تنها عبادتیست که ریا ندارد."  :}}}

شماره علی رو بدید ما پا در میونی کنیم بلکه تجدید نظر کنه...

کباب شدیم این مطلب رو خوندیم...

:))

 

پاسخ:
مامانش بدون هیچ دلیلی از من بدش میاد 
و معتقده من خوشگل نیستم
و معتقده که خودش باید برای پسرش دختر انتخاب کنه 
و من چون براش آگهی عضو شدن در یه نشریه ی دانشگاهی رو فرستادم دختر خوبی نیستم 
مامان علی قلبش درد می کنه و یه بار سابقه ی سکته داشته 
و علی رو تهدید کرده که وقتی اسم این دختره رو میاری قلبم درد می گیره !
نتیجتا برادرمون هم جام زهر رو نوشید و گفت سلامتی مادرم مهم تر از شماست !!!!

وقتی که منو نمی خوان 
و این نخواستن رو به بچشون هم تحمیل کردن 
من خب چه کار کنم 


البته اشکالی هم نداره ها 
مامانش مگه همینو نمی خواست ؟!
خب به دستش آورد :)))))
بره ازش لذت ببره ^^ 
بره برای پسرش زن خوشگل و مذهبی و این چیزا پیدا کنه 
والا 
خوشبخت بشه

دوران دانشگاهتون تموم شده؟

هنوزم اون پسر رو میبینید؟

پاسخ:
نه اونم دانشجو بود 
ولی یه دانشگاه دیگه 
یه شهر دیگه

یاد دوران دانشجویی خودم افتادم

از یه لحاظ جو ناآرامیه

تموم بشه آرامش بیشتری میگیرید

کلا محیط دانشگاه یه سری دوستان ازدواج میکنن اونم با بچه های دانشگاه...

مخصوصا سال آخرش بیشتر از اونکه محیط علمی باشه محیط ازدواجی هست...

و خیلی بده که این محیط ازدواجی رقابتی هم بشه...

 

چیزی از روان جوان باقی نمیمونه

پاسخ:
خب دوره ی خوبی دانشگاه رفتید که جو ازدواجی بوده 
الان دیگه نیست واقعا 
به ندرت هست 

محیط علمی هم شعار همه ی دانشگاه هاست 
و گرنه به نظرم حاصل نمیشه و نبایدم بشه در ابعاد وسیع تر 
همه چی از خود یه نفر شروع میشه 

شماره علی رو بیخیال 

آدرس مامانش رو بده با ننه ابراهیم بریم واسه دعوا 

باتشکر

پاسخ:
روحیاتت رو می پسندم و خریدارم

ماه زده 

خجالت بکش 

یا کانالت رو گروه کن 

یا راه ارتباطی بذار 

من چطوری باهات حرف بزنم اونجا اخه

پاسخ:
اونی که پروفایلش سرداره با یه تبلت تویی ؟

ایتایی دیگه ؟ تلگرام که نیستی ؟

محتوای کامنتت : 

ماه زده ! حیا کن 
کانال نویسی رو رها کن !

نه من عکس فضاسازی دانشگاهمون رو گذاشتم پروفم 

رها نکن کانالت رو دوست دارم 

عکس شهدا رو هم میذاری دوست دارم 

ولی خب مخصوصا اونجا که درمورد نوجوونی گفتی 

دلم میخواست باهات حرف بزنم درموردش

پاسخ:
اوکیه 😉😃💕🔥🥤

زیادی خشنم حس میکنم 

غمم بدون خشم و خشونت نیست 🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️

پاسخ:
پسرا بیشتر غمشون رو تبدیل به خشم می کنن به خاطر انتظارات جامعه 
دخترا خشمشون رو تبدیل به غم می کنن
چون یه دختر خوب می تونه غمگین باشه ولی زشته که خشمگین باشن دخترا :} 
می دونستی میخک؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">