زن زندگی آزادی؟
میگفت: من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم
برام تعجب بود که یک مادر شهید خودش این حرف رو بزند
پرسیدم: منظورتون چیه حاج خانم؟
گفت: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر آمد مرخصی و به ما در مزرعه کمک میکرد. #کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، به او گفتند به خمینی توهین کن ولی یوسف این کار رو نکرد. به من گفتند به خمینی توهین کن.
گفتم هیچ وقت چنین کاری نمیکنم.
گفتند: بچه ات را میکشیم. ؛بازهم قبول نکردم. پسرم یوسف رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دستها و پاهاش را قطع کردند...
شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند
گفتند: به خمینی توهین کن؛ بازهم گفتم: نه. گفتند: کاری میکنیم که از غصه دِق کنی. من رو با جنازه تکه پاره شده یوسفم کردند در یک اتاق و در رو قفل کردند؛ با جنازه پسرم تنها بودم. بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی . گفتم: من مادرم، با من این کار را نکنید، من طاقت ندارم روی صورت یوسفم خاک بریزم. گفتند: اگه این کار رو نکنی دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم. شروع کردم با دستان خودم برای پسرم قبر درست کردن، هر مشت خاک که برمیداشتم با گریه میگفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری.
انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. قبر که آماده شد گفتند خودت باید خاکش کنی. دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازهاش را کفن کنم گوشهای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر. نگاهم به جنازه اش که افتاد باز دلم گرفت آخه نه نمازی بر جنازه اش خوانده شده بود، نه تشییعی شده بود نه کسی بود مرا دلداری دهد. فقط خدا خودش شاهد است که یک خانم چادری کنار قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبرداشته باش و لااله الا الله بگو..
کنار قبرش نشستم و یواش یواش به صورت یوسفم خاک ریختم ...
شهید یوسف داورپناه
#زن_زندگی_آزادی
پانوشته : الهی بمیرم 🥺😭😭😭
- ۰۲/۰۳/۱۶
ای وای
ای وای
ای وای
جگرم کباب شد.
چه روضه ی جانسوزی