یکی از کارهایی که خیلی به آن علاقه دارم و انجامش می دهم یاد کردن است
فکر می کنم هر موجودی توی دنیا حق دارد به خاطر آورده شود
شب ها می نشینم یک گوشه در تاریکی و آدم ها را با خوبی هایشان یاد می کنم
گیرم مرد نجار معتادی باشد که وقتی ۵ ساله بودم فرفره ی چوبی کوچکی را به من هدیه داد
یا دختر کوچکی به نام درسا که با هم توی مدرسه دعوا می کردیم
و یا پیرزن تنهای محله ی دردشت که نشسته بود روی یک بتون سیمانی و می گفت این آجر ها را شوهرم روی هم گذاشت روی هم ، از این در چقد قالی بافتم دادم بیرون....
بچه هایم چقدر کوچک بودند
شوهرم چقدر خوب مردی بود. شوهرم پلیس بود.
۱۲ سالم بود آمدم این خانه
شوهرم زود مرد .....
امشب داشتم یکی را یاد می کردم که خیلی آزارم داده
بعضی وقت ها آدم اینقدر برای چیزی هزینه داده و درد کشیده که نمی خواهد فراموش کند
انگار که اگر فراموش کند یعنی تمام آن سال ها شوخی بی مزه ای بوده که باید به آن تک خند زد و از آن گذشت
اما من هم به خاطر آورده می شوم؟
حس می کنم از زندگی خیلی ها خیلی زود محو شده ام
کتابهایی را که به اش داده ام می ریزد دور. نقاشی ها را می گذارد توی بازیافت. عکس هایم را پاک می کند. سیمکارت جدید می اندازد و بعد بوووووم!
انگار که هیچ سالی هرگز و ابدا هیچ ماه زده ای وجود خارجی نداشته .
اینقدر هزینه ی اجاره و تامین زندگی و مشغله های کار و زندگی جدید فکرش را مشغول می کند که دیگر یادم نمی افتد.
اگر هم بیوفتد هیچ احساسی را زنده نمی کنم.
شاید در زندگی قبلی ام فرمول ریاضی یا قرن شاعر های معروف یا ثابت پلانک بوده ام که فراموش کردنم این قدر ساده است
خودم وقتی کسی را یاد می کنم سعی می کنم بهترین احساسی را که در من زنده کرده بود به خاطر بیاورم . برایش آرزوی سعادت کنم و به احترامش سکوت کنم.
من خیلی وقت است که از فراموش شدن نمی ترسم
دوست دارم صادقانه فراموش شوم تا کسی به تظاهر یادم کند
درست مثل وصیت ژان والژان
در سطر های آخر بینوایان:
(آه ای کوزت کوچک و عزیزم
هنگامی که مردم مرا در قبر بی نشانی در حاشیه ی گورستان به خاک بسپار و همراهم صلیب آقای مقدسم مسیح را قرار بده
تا سال ها بعد که رهگذرانی از آنجا عبور کردند
در نیابند که این قبر کهنه و فرسوده ی خفته در میان علف ها، آرامگاه ابدی مردیست که برای عدالت روحش به جنایت آغشته شد ، دختر عزیزش را در لباس عروسی دید ، داستان های بسیاری را پشت سر گذاشت و عاقبت در پناه لطف بی حد خداوند و مسیح در این گوشه از خاک میهنش فرانسه آرام گرفت.)
آییی دختر من ، خوش برگشتی:))