امشب یه مستندی بود
سرآشپز های معروف کشور های مختلف غذاهای مورد علاقشون رو می پختن
یه خانم سرآشپز مسن بود می گفت آشپزی هدف و انگیزه ی من از زندگیه
اگه آشپزی نباشه می میرم
بعد یه مدل بیسکوئیت و بستنی خاص درست کرد و چیزای دیگه
دارم فکر می کنم به زندگی خودم
به زندگی خودمون...
که هدفمون مبارزه است
مقاومته
هدفمون ظهوره
و فکر می کنیم تنها هدف غایت ناپذیر دنیا ظهوره
اما جاهای مختلف دنیا آدمها هدف های متفاوتی دارن
که خیلی متفاوته با هدف های ما در خاورمیانه
و واقعا هم دارن باهاش زندگی می کنن ( من از کیفیت زندگیشون خبر ندارم)
نمی دونم واقعا هدف از زندگی چیه
اگه همه نفس واحده و امت واحده ایم پس هدفمون هم باید واحد باشه
پس چرا نیست؟
هدف واحد چیه اصلا ؟
اگه می گیم اخلاق مطلقه یعنی آدم آلمان و آدم سومالی بگه ظلم بد است
پس چرا هدف مطلق نیست؟ یا هست؟
یه لحظه اومدم گول بخورم که بگم خوش به حال اونا
چه زندگی رنگی رنگی و آرومی دارن
ولی نگفتم ..
بهای رفاه زدگی یه عده تو یه قاره ی دیگه رو بچه های گرسنه ی آفریقا و شهید غزه دارن می دن
تا وقتی جلوی چشمم دختری با کاپشن صورتی و گوشواره های قلبی داره پر پر میشه نمی تونم هدفم رو توسعه ی فردی و لذت بردن از زندگی و به تصویر کشیدن حیات وحش قرار بدم.....
اینا کارهای زیبا و ارزشمند و لازمیه... ولی نمی تونم...
نمی تونم
نمی تونم
نمی تونیم
هیچ آدم آزاده ای اینطرف دنیا نمی تونه پای تمشک و چای سبز درست کنه بدون اینکه رگه هایی از مقاومت و تشنگی برای ظهور و استکبار ستیزی در زندگیش نباشه.. !
فرض کنید کل دنیا سبز رنگه
و بعد یه عینک سبز هم از بچگی گی زنن به چشم شما
دنیا اگرچه واقعا سبز هست ولی این عینکه باعث میشه فکر کنیم که سبز دیدن دنیا تحمیلیه
این ارزش ها واقعا ارزش های کلیدی اند ؟ یا چون به ما آموزش داده شده اینطور فکر می کنیم؟
اون حقیقته چیه؟!