🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

پیوندهای روزانه

۴۳ مطلب با موضوع «فریاد» ثبت شده است

چند وقتیه دارم با خودم فکر می کنم عشق به چه دردی می خوره؟

از لحاظ زیستی و بیولوژیک چی باعث شده این همه سال موندگار بشه و توسط طبیعت حذف نشه ؟

کوچیکترین فایده ی عشق نجابته 

باعث میشه نسل نوع بشر پاک بمونه 

و اگه پدر و مادر بچه هر دو عاشق و به دور از خودخواهی باشن به احتمال زیاد فرزندشون هم همینطور خواهد بود 

و وقتی دو نفر که عاشق هم باشن با هم رابطه ی جنسی داشته باشن احتمال اینکه مراقبت از فرزندشون رو به عهده بگیرن بیشتر از افرادیه که رابطه ی جنسی بدون عشق داشتن ( سقط کردن فرزند یا رها کردنش در اجتماع) برای همین هم بچه هایی که در اثر عشق به وجود اومدن بیشتر شانس بقا و تولید مثل و انتقال ژن هاشون رو به نسل بعد دارن 

 

عشق یه سبک کنترل طبیعی جمعیته 

یه فردی رو تصور کنید که به خدا و هیچ دین خاصی (متاسفانه) اعتقاد نداره 

پایبند هیچ قانون خاصی نیست 

قدرت زیادی می تونه روی بقیه اعمال کنه

هیچ چیز و هیچکس نمی تونه محدودش کنه که فعالیت مشخص جنسی ای رو انجام نده 

چی می تونه فعالیت جنسی این آدم رو به طور طبیعی کنترل کنه؟ 

عشق ! 

اگه عاشق یه نفر بشه با هیچکس غیر اون رابطه ی جنسی برقرار نمی کنه 

حتی اگه به اون هم نرسه ، این نجابت نسلی سال ها درگیرش می کنه حداقل 

 

من فهمیدم عشق های یه طرفه و بی سرانجام کم ترین کاربردی که می تونن داشته باشن اینه که زندگی نجیبانه ای در پیش می گیریم هرچند غمگین 

و غمگین بودن اگرچه از دیدگاه فرد گرا تلخه ولی باعث خلوص ژنی از دید جمعیت گرا میشه 

لذا عاشق بمونید 

منفعتش بیشتر از سودشه 

عاشق شدن هم گناه نیست 

گناه ابراز بی جاشه به نامحرم 

از این بابت خیالتون راحت 

 

آدم های تنوع گرا رو من می شناسم دیگه 

اینا یه ضربه ای از قبل خوردن 

اگه می گن نخوردن ** می زنن 

می خوان رابطه ی جنسی رو داشته باشن ولی احساساتشون هاید باشه که ضربه نخورن 

آدم های تنوع گرا رو من می شناسم دیگه 

قانون دنیا قماره 

اگه همه چیزت رو نذاری وسط شاید نبازی ولی قطعا نمی بری !

آدم های تنوع گرا چیزی در مورد علاقمندی های شما یادشون نمی مونه 

وقتی هدیه می دن هدیه ها و تبریک هاشون تقلیدیه 

چیزی رو می خرن که می دونن همه علاقه دارن 

مثلا بی اینکه توجه کنن دختری که باهاش تو رابطن به چی علاقه داره طبق کلیشه ها براش پاستیل می خرن 

البته هر پسری که پاستیل و گل رز و اینجور چیزای معروف خرید الزاما تنوع گرا نیست 

ولی کسی که چیزای کوچیک رو در مورد شما نمی دونه و یادش نمی مونه عاشقتون نیست

 

  • هیپنو تیک

شد شد ، نشد...

می رم لنز یخی می ذارم و موهامو بلوند می کنم

 

شد شد ، نشد...

روسری و ساق دست ست می پوشم و چادر سر می کنم می رم گلستان شهدا 

(اینو اهل دلاش می فهمن :))))))) )

 

شد شد ، نشد...

خدا برنامه های بهتری داره :^)

 

 

یه نفر نیم متریم خوابیده و اونوقت تا حالا  داره با دوست دخترش تماس تصویری می گیره و هر ۲ دقیقه هم دوربین رو نیاره رو من می گه صبا هم خوبه سلام می رسونه🙂😐😐😑

منی که اینترنتم قویه ولی کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم و عوضش دارم کاتالای ایتام رو چک می کنم >>>>

اون که اینترنتش ضعیفه و داره به زور با عشقش چت می کنه <<<<<

 

تعداد زیادی از آدما تنهان ولی فقط بعضی هاشون احساس تنهایی می کنن 

اینو پاکو نوشته بود 

 

مثل یک پراید ترمز بریده هستم در سراشیبی تپه ی آفرینش

 

دلم گرفته 

 

 

اومدم یه جایی که کهکشان راه شیری از آسمونش پیداست 

 

روی دوستم که اون روسریه رو داد کراش زدم. 

باهاش حرف زدم. گفت ترجیح داده دور باشیم تا تاریخ تکرار نشه ..‌

من بهش گفتم تاریخ همیشه تکرار میشه 

ولی باید فراموشش کنم . چون زندگی شخصی خیلی پیچیده ای داره و با اینکه دوست داشتنی هست ولی هم تایپ نیستیم 

کلا یکی از ملاک های من برای رابطه اینه که اصلا می تونی بهش بگی دوستش داری؟ می تونی بغلش کنی؟ حرف مشترک داری؟

میلیاردها سبک علاقه وجود داره . علاقه ی استاد و شاگرد ، دو تا دوست ، دو نفر که عاشق همن ، دو تا همسایه ، دو تا همکار....

ولی چون ما ( خودم رو عرض می کنم ) نسبت به احساساتمون خود ناشناسیم به همه ی این احساس ها می گیم عشق 

 

اسم گلونیم رو گذاشتم خورشید . به خاطر داستان خورشید صادق هدایت .

 

آدم شب رو می تونه هرجایی بخوابه . آدم هرشب می تونه یه جایی بخوابه .

مثل نیمکت پارک ، هتل ، مهمانسرا ، خوابگاه ، زندان،  خونه ی این و اون ...

ولی فقط یه جا خونه ی آدمه . 

یه جاعه که فقط مال خود آدمه . می دونید چی می گم؟ 

 

بابت همه ی شبایی که از خونه ی خودم بیرونم کردی و خونه ی کسی غیر از خونه ی تو خوابیدم ازت بدم میاد

 

 

خدایا بابت همه چی شکرت 

 

شب خوبی داشته باشید 

خواب های قشنگ ببینید 

شب به خیر :} 

عیدتونم مبارکککککک!

  • هیپنو تیک

+ بعد از قرن ها رفتم دنبال کننده های وبلاگم رو ببینم. یکی از ناشناسا کم شده بود. رفتم وبلاگ یکی از ناشناسا.  دیدم قالب وبلاگش عوض شده . آهان پس تصمیم گرفته دیگه فالوم نکنه .

ناراحت شدم؟

نه

من خوشحال می شم که خوشبخت باشه . از معدود آدماییه که با اینکه دوسش داشتم آرزو می کنم خوشبخت باشه کنار کسی که خدا در نظر گرفته براش .

 

[صدای تَرَکِ ریز]

 

+ دوست دانشگاهم آقای کاپرفیلد آخرای ترم همش موبایل دستش بود . جواب سوال های درسی و آئین نامه ایم رو سرد می داد و شروع کرد به لایک کردن جای ریپلای کردن. من آدمیم که حد خودم رو می دونم و کسی که حد خودش رو می دونه واقعا سخته براش اینطوری ایگنور شدن!!! و امروز به این نتیجه رسیدم که دوستمون وارد رابطه ای شده که رنده شدم تا بهش بگم واردش نشو و درست نیست و برای اینکه با دختری غیر از اون حرف نزده باشه داره رابطش رو با من کمرنگ می کنه. وا ..... :///

خب مثل آدم حرف بزن ! مگه نوجوون ۱۳ سالم که مثلا بهت وابسته شم .. یا چی؟

ناراحت شدم؟

نه 

چون رابطش مهم تر از رفاقته و درک می کنم که می کوشه تا حداکثر وفاداری رو به خرج بده و حتما روش نشده بهم مستقیم بگه و حال نکرده که منو آگاه کنه از اینکه وارد رابطه شده.

 

[صدایِ تَرَکِ ریز]

 

+یکی از بچه ها می خواد از دانشگاه انصراف بده . یه فرم بهش دادن که باید رضایت هرکی که تو این دانشگاه برات زحمت کشیده رو بگیری . رضایت استاد ها ، نیروهای خدماتی ، آشپز دانشگاه ، مسئول خوابگاه ، باغبون ها.... و دلم گرفت . این راه رو گذاشتن تا هر کدوم از این آدما یه بار به اون دانشجو بگن این کارو نکن . یعنی اگه باغبون دانشگاه راضی نباشه و امضا نکنه نمی تونه انصراف بده .

ناراحت شدم؟ 

نه 

امیدوارم خیر ترین و بهترین حادثه براش رقم بخوره و خیلی موفق و خوشحال باشه .

 

[صدای تَرَکِ ریز] 

 

+ اکانتش رو دیلیت اکانت کرده تا شماره و اطلاعات و پیام های من واسه همیشه براش پاک شه و زندگی جدید شروع کنه . 

ناراحت شدم؟

نه 

اون حق داره هر موقع خواست با هرکی خواست زندگی جدید شروع کنه و من نمی تونم یقش رو بگیرم و مجبورش کنم ویسی رو که توش براش شعر خوندم رو نگه داره.

 

[صدای تَرَکِ ریز]

 

+ فهمیدم که شاید عشق ۳ سالم واسه این دختر عمش رو به من ترجیح داد واسه ازدواج که سنش کمتره و می تونه جوری که خودش بخواد تربیتش کنه و فقط بهونه بوده خانواده و مامان باباش .

ناراحت شدم؟

نه 

شاید کنار اون به آرامش برسه و چون خیلی قدرتش ازش بیشتره از همه لحاظ، حس بهتری به خودش داشته باشه. 

 

[صدای تَرَکِ ریز]

 

 

چند سال پیش برادرم یه روز که از مدرسه اومد گفت می دونی چه جوری میشه شیشه ی یه ماشین خیلی خوب رو شکست؟

گفتم نه چه جوری ؟

گفت با انگشتر عقیق کلی خط و خش روش می اندازی. بعد با یه تلنگر همش پودر میشه می ریزه پایین .

 

و من الان فهمیدم آدم ها هم همینطورن 

اتفاق های کوچیک کوچیک زندگی رو شیشه ی دلشون ترک می اندازه و بعد با یه تلنگر کل وجودشون می ریزه پایین . 

بعد ما فقط اون تلنگره رو عامل ماجرا می دونیم در حالی که عاملش همون دل شکستگی های ریز ریزه 

بیاید واقعا هیچوقت هیچوقت هیچوقت 

به هیچکس آسیب حتی کوچیکی نزنیم 

می دونید چرا ؟ 

چون ما که نمی دونیم

شاید همون ضربه ی آخر باشه :} 

همون ضربه ای که بعدش باید به جای گل و شکلات با خاک انداز بیاید سراغ اون آدم  تا خرده هاشو از زمین جمع کنید  :) 

 

حتی سر سخت ترین آدما هم از درون می شکنن

حتی ماه زده ترین آدما هم از درون می شکنن

 

 

 

پانوشته : 

ما از اوناش نیستیم که ناشناس های وبلاگمون رو نشناسیم :) 

ما ناشناس هامون رو بیشتر از شناس هامون می شناسیم .

 

کاش برای طلاق هم مثل انصراف عمل می کردن. دو نفر باید به تک تک جاهایی که با هم خاطره داشتن می رفتن .... رضایت تک تک آدمهایی که تو عروسیشون بودن رو می گرفتن......

 

دقت کردین برای عقد رضایت هر دو طرف شرطه ولی برای طلاق فقط رضایت مرد شرطه و اگه زن راضی نباشه به طلاق مانعی نداره ؟ 

 

خطاب به تمام خستگان جهان :
باشد که اشک بعدی شما، اشک شوق باشد.

 

 

 

 

+ من از همه ی سختی های زندگیم فقط یه جمله می گم: 

زمستون سخت یا آسون می گذره . ولی رو سیاهیش به ذغال می مونه. 

 

این دنیا هم سخت یا آسون می گذره و روسیاهیش به کسایی می مونه که رنج و تحقیر و شکست به قلب های بقیه تحمیل کردن :) 

 

 

 

 

 

 

 

  • هیپنو تیک

حس می کنم دوباره دارم تبدیل می شم به همون دختر خیلی خجالتی و خیلی درونگرا 

همون که همیشه فکر می کرد همه جا مزاحمه و هیشکی نمی خواد باهاش حرف بزنه 

همون که فقط می خواد لباسی بپوشه که تو چشم نباشه همون که روزی ۱۰۰ بار پروفایل عوض می کنه 

همون که نمی دونیه کیه 

همون که ماهی یه بار هم گوشیش زنگ نمی خوره 

به یاد همه هست ولی جز ایرانسل کسی یادش نمی کنه

احساس سقوط دارم

سقوط کرده هاش می دونن چی می گم ....

نمی دونم این بار هم کارم به سقوط می کشه یا نه 

من هیچی نمی دونم

فقط می دونم این بار هرطوری شده نمازم رو می خونم

آدم وقتی سقوط کنه بدون نماز 

همه ی استخوناش می شکنه

 

من که بخشیدمت

دیگه دنبالتم نمیام 

برام مهم نیستی 

اما ته بی انصافیه پرت کردن یه آدم به چاهی که یه بار ازش نجاتش دادی....

  

  • هیپنو تیک

چرا مامانم ازم متنفره؟ 

از هممون متنفره یعنی 

در مورد پدرم درک می کنم که خب سال های خوبی رو با هم نداشتن 

اما ۴ ساله پدرم به خودش اومده و رو حرف مامانم حرف نمی زنه 

باشه قبول 

دلش هیچ جوره با بابام صاف نمیشه 

من و برادرمم اشتباهاتی داشتیم 

مثلا مامانم دوست داشت بچه هاش درس بخونن ولی برادرم رشتش رو دوست نداشت 

یا خیلی مذهبیه ولی من بهش گفتم که عاشق یه پسری شدم

و اینا فشار روحی زیادی رو بهش وارد کرده 

انگار که امیدش از ما دو تا ناامید شده باشه 

 

 

از هر فرصتی برای ناراحت کردن ما استفاده می کنه 

وقتی من تنها تو خونم می گه از تو و دا است و براتون متنفرم 

چند شب پیش می گفت کاش تو هیچوقت بچه دار نشی تا یکی مثل خودت دیگه روی زمین نباشه 

پریروز رفته بودم دانشگاه تو اوج گرما 

به خاطر اینکه روز قبلش آزمایش خون داده بودم و چیزای دیگه حالم بد شد تو مترو 

با سختی خودم رو رسوندم تو خونه و ۳ ساعت فقط افتادم نتونستم از جام بلند شم

مامانم بلند بلند با خودش می گفت کاش بمیری 

کاش هم تو بمیری هم داداشت 

کاش خدا شما ها رو از من می گرفت . من نمی خوامتون 

زنگ زده به پدرم . می گه میشه طلاقم بدی؟ من خسته شدم از دست بچه هات . چقدر حرص بخورم؟ 

ما با هم تا ۳ و ۴ صبح بیدار می مونیم 

مامانم یه سری نذر و دعا و اینجور چیزا انجام می داد

من امتحان داشتم درس می خوندم 

از هیچگونه نادیده گرفتن و اذیت کردن من دریغ نمی کنه :(( 

باهاش حرف می زنم بار سوم چهارم جوابم رو می ده

داشتیم الان ناهار می خوردیم 

داشتم با کلی ذوق در مورد مسافرتی که قرار بود بریم حرف می زد

گفت من خیلی ناراحتم که با شما ۳ تا قراره بیام 

کاش می رفتم یه جا دیگه ریخت شما ها رو نبینم 

من معمولا بهم بر نمی خوره 

یعنی کلا می اندازم رو شوخی و می رم مامانم رو بغل می کنم و بیشتر تازه محبت می کنم

اومده از تو اتاقم جارو برقی برداره میگه چته مثل تنبلا نشستی اینجا؟

بعدم از اتاقم رفت بیرون و در رو روم قفل کرد :(((((

بعد دیدم قفل نکرده فقط واسه اینکه اذیتم کنه این کارو کرده 

وای من نمی دونم چرا اینطوری می کنه  :(

من کلا آدم زودباوریم در زمینه ی محبت 

و آدم دیر باوریم در مورد بی محبتی 

فکر می کردم خسته شده 

عصبانیه 

حالا یه چیزی گفته 

اما انگار واقعا ازم متنفره و نمی خوادم 

من واقعا مشکلی ندارم که منو نخواد 

حتی بذارنم پرورشگاه هم بهم بر نمی خوره 

حتی بهم کسی فحش هم بده هر کاری کنه بهم بر نمی خوره 

الانم فکر نکنید خیلی ناراحت و غمگین و این چیزام 

نه نشستم تو اتاقم آهنگ گوش می دم و پست می ذارم

ولی وقتی مامانم اینقد حالش از ما به هم می خوره چرا به زور نگهش داریم؟

بره جایی که احساس بهتری داشته باشه 

زمستون رفته بودیم سیمکارت بخریم 

منم مدارک لازم روآورده بودم 

بعد بابام وسط راه تصمیم گرفت که به جای ایرانسل دائمی 

برام همراه اول اعتباری دانشجویی بخره!!!! 

و به من چه که کارت دانشجوییم رو نیاورده بودم؟؟

غیر از اینکه تو ماشین کلی بهم حرف زدن که بی عرضه ای ، لیاقت دانشجو بودن و دانشگاه رفتن رو نداری ، شبیه مرده ها لباس می پوشی ، خجالت می کشیدم با تو بیایم بیرون 

تو راه که با مامانم برگشتیم کلی کلی کلی بهم چیز گفت 

گفت تو بیمار روانی ای باید بری بستری شی 

گفتن تقصیر شما و باباست که اینطوری شدم 

وسط کوچه کتکم زد گفت حقته ولت کنم همینجا 

گفت جلوی این مرده که اینجا ایستاده آبروتو می برم 

بعدم گفت تا ازم عذر خواهی نکنی حق نداری بیای تو خونم 

برو تو کوچه خیابون 

منم چی کار کردم؟

معلومه که عذر خواهی کردم و مثل یه بچه ی خوب اجازه پیدا کردم برم خونه

می گه چرا ۱ سالت که بود بهت شیر می دادم نمی خوردی و گریه می کردی؟

چرا ۳ ساعت بود شعر یادت داده بودم به همه می گفتی خودم یاد گرفتم جای اینکه بگی مامانم یادم داده؟ 

از همون اول فقط می خواستی منو عذاب بدی

گفت من هیچوقت بچه نمی خواستم چون خدا داده بود گفتم باشه . ولی دیگه نمی خوامتون 

من واقعا متاسفم بابت  رفتار بچگیم ولی واقعا تو اون سن منظوری نداشتم :(

 

چرا این کار ها رو می کنه؟

نمی دونم باید چیکار کنم واقعا؟ ‌

 

 

+ بچه ها من هر وقت اینجا از ناراحتی هام نوشتم نگرانم نشید. من بر خلاف نوشته هام شخصیت شادی دارم. و تو هر شرایطی به جای غصه خوردن دنبال راه حلم.  الانم هیچیم نیست . فقط خیلی حس می کنم بهم بی احترامی شده .

 

 

  • هیپنو تیک

بچه ها من و دوستم هر دو تولدمون تو یه ماهه 

امروز که واسه آخرین بار هم رو دیدیم بدون اینکه به هم بگیم هدیه برده بودیم واسه تولد هم

هدیه ی من یه دفترچه ی کوچولو بود که اولش نقاشیشو کشیده بودم

هدیه اون از مال من گرون تر بود

بعد بحث این بود که من نتونستم بیشتر از اون تهیه کنم 

ولی اون خوابگاهی بود شاید به پولش نیاز داشت 

خیلی ناراحت شدم 

امیدوارم اون با خودش فکر نکنه که هدیه ی من کمتر بود 

چون واقعا از ته دلم دادم 

بیاین دلداریم بدین 

خیلی ناراحتم که هدیه ی اون گروه تر بود و اختلاف قیمت معنا داری داشت😭😭😭😭😭😭

  • هیپنو تیک

واقعا مشتاقم بدونم تا چند فاکینگ سال باید تاوان پس بدم؟

۱ سال دو سال سه سال ....؟؟؟؟

بعد اصلا تاوان چی رو باید پس بدم؟

بعد اصلا خودم می دونم چی

ولی واقعا باید اینقد ......؟

جدی اینقد ؟ 

چرا آخه ؟

وات د فاک 

شد ما یه بار تو این دنیای ** ** ای 

یه بار بخندیم 

هزار میلیون فاکینگ بار به ازاش گریه نکنیم؟ 

چراااااااا؟؟؟

این دنیا  *** مون ***** 

اون دنیا ********* 

کلا ما ******* مون ******* !

چرا اخه؟

وات د فاک 

بیا دنیا 

بیا داداش 

بیا هر فاکینگ کاری که دوست داری بکن 

 

  • هیپنو تیک

دوستان چه غلطی کردیم به دنیا اومدیم 

یعنی در اصل چه غلطی کردم به دنیا اومدم

کاش به دنیا نیومده بودم

کاش دستم شکسته بود تو عالم ذر اون برگه ی *** رو امضا نکرده بودم که آره میام

نمیام :(

نمی خوام به دنیا بیام :(

قهرم :((((

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤🥺😭😭😭😭😭😭😐😐😐

  • هیپنو تیک

داشتم توی یکی از وبلاگ های به روز شده ی اتفاقا مذهبی درباره ی پرسش و پاسخ های مردمی می خوندم

سوال این بود که ملاک های آقایون تو جلسه ی خواستگاری چیه؟

اکثرا آقایون گفته بودن 

چهره 

اندام 

قد 

پوست فلان رنگ

از فلان وزن کمتر نباشه 

شاغل باشه/ نباشه 

تحصیلات و سطح خانوادش فلان و بهمان باشن

مدرک دانشگاهی x از دانشگاه y داشته باشه 

با اینکه مدرک xاز دانشگاهy داره سر کار نره و بشینه تو خونه فرزندان کینگ رو نگهداری کنه !!!!!

آشپزیش خوب باشه تا برای کینگ به خوبی قورمه سبزی درست کنه

با زندگی کردن خونه ی پدر و مادرم مشکلی نداشته باشه 

قبلا رابطه ی عاطفی نداشته باشه

اطلاعات ج بالایی داشته باشه اما با حیا و نجیب و چادری باشه 

قانع و ساده زیست باشه

 

آقایونی که بعضی هاشون به اصطلاح مذهبی بودن 

اول نوشته بودن چهره ی دلنشین ، قد کوتاه ، اندام تو پر 

اگه ظاهرش مورد قبول بود ولایت فقیه و نماز روزه و چیزای دیگه رو بررسی می کنم

بعد می بینم که خونشون کجاست و سطح اجتماعیشون چیه و اینا 

 

 

یه خانمی گفته بود من عینکیم و لاغرم . مراقبت از مادر پیرم می کنم. هر خواستگاری میاد به خاطر ظاهرم ردم می کنه.

آقایون دلسوز وبلاگ پیامش رو ریپلای کرده بودن که خواهرم برو باشگاه که اندامت خوب شه و چند تا عمل زیبایی کوچیک انجام بده . تو هنوز جوونی . فرصت یه ازدواج خوب رو از خودت نگیر!!

 

یه دختری گفته بود پوستم سفیده ، وزنم ۵۸ قدم ۱۶۵ چادریم.  پدر مادرم فرهنگین.  یه دانشگاه خوب درس می خونم . به نظرتون چرا خواستگار ندارم؟

 

چند نفر گفته بودن تو خواستگاری دختر زیاد خودشو نپوشونه. نگاه خواستگاری حلاله . باید همون جلسه ی اول بپسندیم.

چند نفر هم از ظاهر دختر خوششون نیومده زنگ زدن گفتن استخاره کردیم بد اومده .

 

 

+ راستش یه لحظه خوشحال شدم که تا حالا خواستگار نداشتم.

واقعا درک نمی کنم کلی لباس بخری تا زیبا به نظر برسی ، خونه تمیز کنی ، خرید کنی 

تا یکی بیاد تو رو بپسنده یا نپسنده ؟ 

یا من یکی رو بپسندم یا نپسندم؟

یا یکی بگه اندامت اینطوریه من زن فلان طوری می خوام؟

یا من بگم تحصیلاتت فلان طوره  ، من فلان طور دوست دارم؟

واقعا حالم رو بد می کنه 

که یکی چند ماه بیاد و  بره و بپرسه و تمیزی کارد و چنگال ها رو چک کنه و بپرسه مالکید یا مستاجر 

و سعی کنه اونقدر قیچیم کنه تا شبیه ملاک هاش بشم ؟

 

من خودم تو زندگیم احدی رو به خاطر چهره ، قد ، وزن ، تحصیلات ، سطح اجتماعی ، مکان زندگی ، شغل پدر ، تعداد خواهر برادر ها و .... قضاوت نکردم و هرگز کسی نبوده که هم شان خودم ندونسته باشمش 

هیچ ملاکی هم ندارم 

من کی باشم که خط کش بذارم رو بنده های خدا؟

 

دختر خنگ و غیر منطقی و احساساتی ای نیستم که می گم هیچ ملاکی ندارم

اتفاقا کسایی که با لیست بلند بالا و خودکار و زیر دستی و عمه و پدر بزرگ و دختر خاله ی مادر راه میوفتن دنبال همسر رو غیر منطقی و نا عاقل می دونم

 

و خیلی خوشحالم که هیچوقت کسی پاشو تو خونمون نذاشته که بخواد زیر ریز خصوصیاتم رو سبک سنگین کنه و مو رو از ماست بکشه 

دوست ندارم کسی به خاطر شغل و تحصیلات پدر و مادرم پاشو بذاره تو خونه 

دوست ندارم چشمای هیچ مادر ی از اینکه بشنوه خونه مال خودمونه و جهیزیه دارم برق بزنه 

 

از همه ی اینا متنفرم 

واقعا متنفرم 

چون خودم هیچوقت هیچوقت هیچوقت هیچوقت کسی رو زیر ذره بین و خط کش قرار ندادم تا ببینم سعادتم رو تضمین می کنه یا نه ! 

 

به نظرم هر آدمی فقط و فقط مسئول مهربونی و شخصیت و یکتا پرستی خودشه 

نه سطح تحصیلات مادر و مستاجری پدر و قد و وزن و این چیزاش 

 

اگه مخالف منید احترام می دارم به نظرتون 

فقط نظر خودم رو گفتم 

و به نظرم سنتی خواستگاری نرید دوستان . به هر حال ما همه آدم هستیم نه آناناس و موز و تره فرنگی و پیازچه و اینجور چیزا........

 

  • هیپنو تیک

حوالی ساعت ۴ و نیم همین امشب 

تصمیم گرفتم برم تلگرام 

من نت شبانه دارم از ۲ شب تا ۷ صبح 

برای همینم نصف شب ها فقط فیلتر شکنم کار می کنه 

رفتم توی اکانت قدیمیت 

همون که سیمکارتش رو در آوردی و به جاش دو تا سیمکارت دیگه خریدی 

داشتم پروفایل هات رو چک می کردم 

اولی دومی 

عکس نوشته در مورد خدا و امام زمان و صلوات 

یه عکس از سردار سلیمانی 

عکسای قدیمی دبیرستانت 

۹ سال پیش 

عکس تیم والیبالت 

و چند تا عکس که ۳ سال پیش از پروفایل من برداشته بودی تا مثل هم باشه پروفایل هامون 

من هیچ حسی ازشون نگرفتم 

مثل ۳ سال پیش که بعد ۱ ماه از رابطمون تازه رفتم پروفایل هات رو چک کردم و تازه فهمیدم با کی وارد رابطه شدم

عجیبه نه؟

با کسی بودن که حتی نمی دونی چه شکلیه؟

ساعت ۴ و ۳۵ دقیقه 

چه روزای سختی بودن 

یادمه وقتی ۱۶ سالم بود بعد از اون اتفاق بد همه ی شب ها تا ۳ تا ۴ و نیم بیدار بودم

هرشب گریه می کردم

هرشب 

از ۱ تا ۴ و نیم

چند ماه گریه کردم 

هرشب گریه کردم

مثل کسی که کار جدی ای داره و می شینه پشت میز مطالعه 

هر شب ۳ ۴ ساعت می نشستم پشت میز مطالعه و گریه می کردم 

بعد می خوابیدم یا خوابم می برد 

یادم نیست 

تا ۷ و نیم که بیدار شم برای مدرسه 

یادمه برنامه ی زندگیم همین بود 

یادمه همیشه آرزو می کردم آروم شم 

دعا نبود آرزو بود 

اونموقع خدا رو فراموش کرده بودم

و می گن خدا هم کسایی که فراموشش کنن رو فراموش می کنه

ازش عصبانی بودم یا یه چیزایی دورم رو گرفته بودن که نمی ذاشتن برم سمتش 

اما هرشب که غمم از شدت زیادی از جسمم بیرون می زد 

وقتی اسمم رو یادم رفته بود 

وقتی دانش آموز یازدهم بودم ولی حتی توانایی نوشتم رو از دست داده بودم و کلمه های پراکندم برای بقیه بی مفهوم به نظر می رسید

وقتی با تموم وجودم عاشق یه نفر بودم که با تموم وجودش ازم متنفر بود 

آرزو می کردم حالم خوب شه 

آرزو می کردم دیگه گریه نکنم

آرزو می کردم همه چی خوب شه 

نجات پیدا کنم

و بعد یه شب تصادفی با تو آشنا شدم

حدود های ۱۱ شب 

اونشب آرزو کردم غم از قلبم بره 

همیشه آرزو می کردم بمیرم 

اما اونشب آرزو کردم حالم خوب شه 

آرزو کردم یه چیزی مثل معجزه بیاد تو زندگیم که همه ی نفرتی که نثارم شده بود رو ازم دور کنه

امشب وقتی حس کردم تو عکسات نمی شناسمت 

۸ تا حرف اسمت برام غریبست 

وقتی درس های نیمه تموم روی میزم رو دیدم 

وقتی پنجره ی باز اتاقم رو دیدم 

وقتی دیدم ساعت ۴ و نیمه و من بازم بیدارم و بازم گریه کردم

می دونی حس می کنم آرزوی ۱۱ شب من برآورده شد

و من الان تو ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ی همون شب ایستادم

حس می کنم ۳ سال نگذشته 

حس می کنم هیچوقت تو رو نمیشناختم 

خواستم صدات بزنم ولی نتونستم 

خواستم صدات بزنم نتونستم 

هیچ روز جدیدی نیومده 

زمان شوخی بی مزه ی زمینه 

امشب مطمئن شدم که من هنوز تو همون شبم 

هنوز درس دارم 

هنوز گریه کردم

هنوز عادت ندارم به دیدن چهرت و پروفایل هاتو رد می کنم

من نمیشناسمت 

من هیچوقت ندیدمت 

فقط آرزوم بر آورده شده 

تو مثل یه نسیم ۵ ساعت و نیم از دم پنجره ی اتاقم رد شدی و حالم رو خوب کردی 

۳ ساعت دیگه مدرسم شروع میشه بچه ها

عربی نخوندم 

باید تو سرویس تکلیف های ریاضی رو بنویسم 

زیست می پرسه 

یادم باشه واسه مسابقه ی کتابخوانی ثبت نام کنم

چه خوب که اون پسره رو دیشب بلاک کردم

دعا کنید زیست ازم نپرسه 

فعلا همین 

از مدرسه اومدم بیشتر براتون می گم

 

  • هیپنو تیک