🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

🌤ماهشهر🛫🧳

آسمانی شو که از یک خاک سر بر می کنند بید های سر به زیر و سرو های سربلند

پیوندهای روزانه
۱۳
فروردين ۰۳

شب در طلسم پنجره وا مانده بود و من

بغضــی میان حنجره جا مانده بود و من

با آن همـــه غریو و غـــرور پلنگی ام

یک دره انعکاس صدا مانده بود و من

بر خانه ای که آینه حسی سه گانه داشت

ابلیس مانده بــود و خـــدا مانده بـــود و من

هم آب توبه بود در آن خانه هم شراب

اخلاص در کنـــــار ریا مانـــده بود و من

ابلیس با خدا به تفاهم نمــی رسید

تردیدها و دغدغه ها مانده بود و من

تـــا شیــــشه مشبک پرهیـــــز بشکند

سنگی در آستین خطا مانده بود و من

می رفت دل به سمت وسوسه اما هنوز هم

یک پــــــرده از حریـــــر حیـــــا مانده بود و من

فردا کــه آن برهنه معصوم رفته بود

ابلیس با هزار چرا مانده بود و من

 

محمد سلمانی

 

 

+ بچه ها این شعر قضیه داره . اگه دوست داشتید براتون می گم قضیش چیه 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۱۳
ماه زده
۱۱
فروردين ۰۳

کاش یه دستگاهی بود که می تونست تصویر هایی که تو ذهنمونه رو پرینت بگیره تا هروقت می خوایم ببینیمشون مویرگ های بیچاره ی مغزمون پاره نشن 😑😐🤌

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۶:۵۳
ماه زده
۱۱
فروردين ۰۳

داشتم آهنگ مدادرنگی عبدالرضا هلالی رو گوش می کردم

یاد تو افتادم 

با همه ی آهنگ های این مدلی 

با سلام فرمانده ها که توی وبلاگت کلی ازشون حرف می زدی 

حتی بدون این ها 

حتی بدون این ها بهت فکر می کنم

کجایی؟

می دونم کجایی .....

تا حالا خیلی عوض شدی .... می دونم :))

می دونم به خاطر لباس جدیدت هیچ آجری روی پل برگشت باقی نمونده ....

خبر خوب اینکه منم همونطور شدم که تو همیشه می خواستی باشم !

همونطوری که دلت می خواست اگه برگشتی جواب ندم

همونطور که دلت می خواست مغرور باشم

همونطوری ......

 

من احساس می کنم که تو خیلی ناراحتی 

یادت میاد گفتم قلبم شکسته ، گفتی قلب تو دیگه نمی شکنه ؟

گفتی اینقد رو آتیش دلت آب ریختی که دلت سنگ شده ؟

نمی دونم

تو یک سال اخیر خیلی به این فکر کردم که شاید تو دلت سنگ شده باشه

ولی نشده 

می دونم که نشده 

 

فقط نمی شد و نمیشه .......

خودت از اول هم گفتی 

منم از اولش می دونستم

 

همه ی ناراحتی های تو تقصیر منه😭😭😭

ببخشید کلمه ی خیلی کوچیکیه برای جبران ناراحتی هایی که بهت دادم

 

می خوام بدونی .... که می دونم دلت برام تنگ شده 

می دونم تو هم بهن فکر می کنی

می دونم دیگه نمی تونی به خاطر لباست برگردی 

می دونم اگه این پست رو ببینی فحشم می دی 

ولی فقط می خوام بگم ..... 

مراقب خودت باش 

و خوشحال باش 

 

نگران من نباش 

 

 

برات کلی آرزوی خوب دارم

امیدوارم خوشبخت زندگی کنی و شهید از دنیا بری و به همه ی آرزوهات برسی 

 

 

این پست رو پین می کنم شاید یه روز رد شدی و اینجا رو دیدی 🤝⚘

 

 

راستی یه چیز دیگه ....

بار آخر ، آخرین پیامت رو دیدم 

۶ و ۵۸ دقیقه ی صبح بود 

اما جواب ندادم

بازم ناراحت نباش 

 

 

 

خداحافظ

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۰۵
ماه زده
۰۶
فروردين ۰۳

.
۱. آرام بگیر ای دل و کم گریه کن ای چشم
انگار نفهمیدی و انگار ندیدی .........
 

۲. سال پیش ایام فاطمیه یکی از رفقای طلبه می گفت راست راستی روضه ی حضرت زینب می گذارید و گریه می کنید ؟
در روضه های زنانه باید مرد ..... حضرت عباسی همان روضه های مردانه ی خودمان را بدهید برویم......

۳. برای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها می خواستند در مجموعه روضه بگیرند . به حاج قاسم گفتند رفت و آمد هایش با تو ، برای مراسم مادر، پسرش باید عهده دار شود ، یک مرتبه دیدند شانه های حاج قاسم می لرزد.  گفتند چی پیش آمده ؟ جواب داد قاسم بمیرد که مادرش را در کوچه سیلی زده اند ......‌...

 

۴. حسین خرازی چند روزی پیش از شهادتش بی قراری می کرد . صبح شهادتش بیسیم می زند می گوید تورجی زاده بیاید پشت خط . تورمی زاده می‌آید.  می گوید چند خط روضه ی حضرت زهرا (س) برایم بخوان. تورجی زاده می خواند ..... در میانه ی مداحی بیسیم چی می گوید اجرت با خدا برادر . دیگر نمی خواهد بخوانی! می گوید چرا ؟ می گوید حاج حسین نمی تواند دیگر تحمل کند، منقلب شده ........

 

۵. می گویند آخرین نگاه حسین علیه السلام به خیمه ها بود ....

 

آجرک الله یا صاحب الزمان
آجرک الله یا بقیه الله
آجرک الله یا غیرت الله .................🖤
 

۶. اینطور به نظر می رسد که رژیم اشغالگر قدس به نحوی می خواهد پای تمام بازیگران منطقه را به جنگ مستقیم باز کند و در رأس کشور های مورد هدف او ایران است .
با ترور ها ، رسانه ها و روز به روز ازدیاد جنایت ها

میان ایرانی های مخالف با نظام عقیده ی "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران را رواج داده"
و تشت بی آبرویی خودش را میزان جدایی موافقان نظام از نظام قرار داده تا یکدیگر را بزنند و بی غیرت خطاب کنند و نتیجتاً متفرق شوند

 

۷. ان شاالله انسانیت فرقان گروه نخست خواهد شد و در گروه دوم یادمان باشد در زمین رژیم کودک کش بازی نکنیم.

ماجرای لشکر ۲۷ محمد رسول الله و متوسلیان ها بهای سنگینی بود که در جنگ تحمیلی بابت تفرقه میان انقلابیون پرداختیم

اگر به دو سه خط آخر وصیت نامه ی شهدا گوش کنیم تکلیف ما در این  برهه ی حساس مشخص می شود و اهل دل می دانند که منظور چیست ...........

 

۸. آتش غیرت های برافروخته ی تان را خاموش نکنید خواهر من برادر من ! نگهش دارید برای ستم سوزی و نه برادر سوزی ...
 

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۴۷
ماه زده
۰۴
فروردين ۰۳

یه قضیه ای که اکثر بچه مذهبی های از اول مذهبی نمی دونن قضیه ی توفیقه

فکر می کنن عادیه چادر سر کردن

فکر می کنن با پاس خودشون می رن روضه ی امام حسین ع 

فکر می کنن رفیقشون بهشون پیشنهاد داده بیا اینجا چای بریز 

فکر می کنن تسبیحات حضرت زهرا ی بعد نمازشون واسه اینه که بهش عادت کردن

 

نه داداش من نه آبجی من

 

 

تواب ها اینو می دونن که چقد باید سختی بکشن و غربال بشن و بسوزن تا بهشون اجازه داده بشه چادر حضرت زهرا رو سر کنن

چقد باید گریه کنن تا لایق بدوننشون سینه زن امام حسین ع تو پیاده رو اشتباهی کفششون رو لگد کنه 

 

اگه بهتون بگم نماز خوندن رو مهر امام حسین علیه السلام هم لیاقت می خواد و سهم هرکسی نمیشه باورتون میشه؟

ماه ها باید مرتب نماز بخونی تا بهت اجازه بدن این بار سرت رو روی تربت بذاری جای سنگ!!

 

بچه مذهبی های از اول مذهبی 

خدا شاهده قدر بدونید 

اگه ما روزه می گیری

اگه روزی ۵ بار سر می ذاری رو این زمین

اگه غیبت نمی کنی 

تو منتی سر خدا نداری

خدا سر تو منت داره که اجازه می ده تو مناسکش رو انجام بدی 

 

 

حالا در ادامه ی این ..‌‌......

فهمیدم خدا تا توفیق یه چیزی رو نده نمیشه 

مثلا می خوای نماز بخونی در حالی که برات سخت ترین کار دنیاست 

به خودت می گی سنگ هم از آسمون بباره من این نماز رو باید بخونم 

با یه پیامک ایرانسلی عزیز ترکش می کنی .....!

هرچقدرم خودت بخوای تا خدا نخواد این گره آسون شدنه برات باز نمیشه 

تنها راه اینه که همون طور به سختی و با کم و کاست کارمون رو استمرار بدیم تا به چشم خدا بیایم و بهمون توفیقش رو بده 

 

 

مامانم امروز می گفت شهید ها خیلی آدم های خاصی بودن ... خیلی خوب بودن ..... خدا انتخابشون کرده بوده 

 

دو سه تا منبر رفتم که نه ملکه خانمِ من ! اونا هم مثل ماها بودن ، ما هم می تونیم برسیم به اون مقام اگه تلاش کنیم و اونا هم مثل ما آدم های معمولی بودن.....

 

 

 

از همین تریبون اعلام می کنم رفقا اشتباه کردم.......

اونا اصلا آدم های معمولی ای نبودن

اونا عزیزدردونه ها و سوگلی های خدا بودن

اگه اخلاقشون خوب بوده خدا خواسته باشه 

اگه نماز شب هاشون طولانی بوده خدا حرف زیاد باهاشون داشته که بگه 

اگه گم نام بودن چون خدا تو خلوت اینقد نازشون رو می خریده که نیازی به کس دیگه نداشتن اصلا 

 

اشتباه کردم دوستان اگه گفتم در باغ شهادت رو به روی عاشقا بازه ‌‌‌..... 

در باغ شهادت بستس دوستان 

:)))

 

 

تا خدا شرایطش رو فراهم نکنه حسن خلق ها با عصبانیت می ریزه به هم

نماز صبح رو هم خواب می مونیم چه برسه به نماز شب 

با پدر و مادر دعوا می کنیم جای اکرام و احسان

 

 

اما از اونجایی که ما بچه پایینیم و بچه پایین باخت نمی ده ،

سوسکی در غالب کوزت کاروان وارد دم و دستگاه شهدا می شیم

 

ما والا حاضریم گرد و خاک کفش مهمون های این عزیز دردونه ها رو پاک کنیم بزنیم به صورتمون 

ما والا حاضریم خادم خادم خادم خادم خادم این سوگلی های خدا باشیم

ما والا راضی ایم

ما والا باخت نمی دیم‌

 

 

:)))

 

 

 

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۴ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۱۰
ماه زده
۲۸
اسفند ۰۲

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۸ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۳۹
ماه زده
۲۴
اسفند ۰۲

مدت هاست خیره موندم به یه نقطه 

دارم فکر می کنم پارسال این موقع کجا بودم

امسال کجام

دارم فکر می کنم گمراهی ها چطور از زندگیم پاک شد

چادر چطوری اومد نشست رو سرم

دارم فکر می کنم کل ۲ ترم پارسال یه بار هم نرفته بودم سر بزنم به شهدای گم نام دانشگاهمون 

چطوری امسال اگه چند روز نبینمشون دلم براشون تنگ میشه

داشتم فکر می کردم چی شد

من که کار خوبی نکردم

من که روز به روز تاریک تر و گناهکار تر بودم

چی شد که اینطوری شد ؟

 

به سر منشأ همه ی تحول ها که رسیدم ،

اون اول اول اول اولش.....

 

یه بیت اومد تو ذهنم

 

از لطف اوست هرکه به جایی رسیده است ،

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است ........ 🥲💔

 

 

+ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین
معنای واقعی اصول الکرم حسین

 

یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند

تسکین دردهای دل مضطرم حسین
***
یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی
من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین

 

لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد

ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین
***
من سال‌هاست در به در روضه توام
داغ تو را به جان و دلم می‌خرم حسین

 

در کوچه‌های سینه زنی سالیان سال

در حسرت هوای حرم می‌پرم حسین
***
کابوس من شده غم دوری کربلا
در خواب هم ذکر لب من حرم حسین

 

تا گفتم اسم کرب و بلا را دلم گرفت

مانند خواهری که صدا زد دلم حسین
***
اینجا کجاست؟ خواهرت افتاد از نفس

رحمی نما به سینۀ شعله ورم حسین

 

اینجا عجیب بوی فراق تو می‌رسد

یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین
***
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
یک ذره حق بده نشود باورم حسین

 

مجموع حرف‌های من اینجا خلاصه شد

در یک کلام: ای همۀ باورم حسین...!

 

 

حسین صیامی

 

 

 

 

 

+

ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا حسین

ای دل بُریده از همه ی رنگ ها حسین

بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بداد رأی

ای کشته ی شیوخِ مقدس نما حسین

سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام

ای با غریب های جهان آشنا حسین

ای بی کفن رها شده ی دشتِ کربلا

ما را به حالِ خود تو نکردی رها حسین

مصراعِ (شهریار) چنین نیز خواندنیست:

ای عهده دارِ مردم بی دست و پا حسین

در حقِ دشمنانِ خودَت هم تو سالها

کردی به جای لعنت و نفرین دعا حسین

با یک نفس تمامِ جهنم شوَد بهشت

گویند اگر جهنمیان یک صدا : حسین

امیدِ عابدان شده بعد از نماز حج

امیدِ عاشقان شده بعد از خدا حسین

آری برای یاری او استخاره ها

کردند مومنان و نماندند با حسین

معیار اگر که پینه ی پیشانی است و ریش

تنها نبود این همه اربابِ ما حسین

ننگا به ما که بی ادبانه برایمان

گشته خلاصه در عطش و کربلا حسین

من از حسینِ معرکه گیران گریختم

از این حسین راهِ زیادیست تا حسین

او را اگر که زنده شود باز می کُشند

یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین!

ای کشته ی حسادت دنیا حسین جان

ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان…

 

محسن کاویانی

 

 

 

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۱۳
ماه زده
۲۴
اسفند ۰۲

سلام به همگی 

۵ و ۴۰ دقیقتون به خیر 

ماه رمضون شروع شد :}

ماجده راست میگه ... این ماه همیشه وقتی شروع می شه که بهش نیاز داریم

همیشه تو ماه رمضون اتفاقات عجیب غریب و هیجان انگیزی برام افتاده 

مطمئنم این دفعه هم برای هممون همینطور میشه 

 

دیگه چی ....

دیگه اینکه اوضاع داره خیلی پیچیده میشه 

 

دیشب توی اینستا یه خانم عکس خودشو گذاشته بود که با موهای باز و لباس قرمز تو یه واگن مترو بود که همه ی خانم ها غیر خودش محجبه بودن نوشته بود فرض کنید الان کجام ؟ فلان شهر سوئد !

 

تو ایتا نوشته بود یه طلبه رو زدن که چرا اعتراض کرده به سرو مشروبات الکی یه رستوران..... و جمعی از اساتید حوزه هم فرمودن اصلا این اونجا چیکار می کرده ؟ چه لزومی داشته اظهار نظر کنه ؟ شرمگین شدیم از نهی از منکرش!

 

یه دختر ۲۲ ساله با دوست پسرش ازدواج سفید کرده و به مامانش گفته دلم می خواد بدونم مناسب هم هستیم یا نه و یه عده ازش حمایت کرده بودن

 

جمعی از بچه های کلاس معتقدن اگه یه نفر که شرایط اقتصادیش خوب نبود ناخواسته باردار شد باید بره بچش رو سقط کنه 

 

رئیس دانشگاه هاروارد به خاطر حمایت از فلسطین برکنار شده ، جمعی از بچه های آبیاری گل قالی دانشگاه غیر انتفاعی شهرستانی تو ایران هشتگ به امید نابودی حماس می زنن

 

خلبان آمریکایی آرون بوشنل در اعتراض به کشتن کودکان غزه خودش رو آتیش می زنه ، استاد دانشگاه ما معتقده از اسرائیل بعیده که ظالم و متجاوز باشه 

 

پزشک ها که افراد متخصص و تحصیلکرده و با سواد جامعه اند مطب هاشون شده سالن زیبایی ....!

با کوتاه ترین و یقه باز ترین لباس و کلی آرایش و رنگ مو ویدئو پر می کنن از خودشون و بیمار  =))) 

تو کانادا به خدا اگه چنین پدیده هایی رو شاهد باشیم .....

 

 

 

:))))

 

دارم سعی می کنم‌از این اتفاقات تحلیلی ارائه بدم ولی چیزی به فکرم نمی رسه 

 

 

 

 

+ناشناس محترمی که پیام داده بودی ، پیامت رو دیدم

در صورت وجود وقت و حوصله جواب می دم

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۲ ، ۰۶:۰۶
ماه زده
۱۳
اسفند ۰۲

یکی از شگفتی هایی که تو این دنیا باید باهاش دست و پنجه نرم کنی اینه که با اینکه باهات مثل سنگ برخورد میشه باید بکوشی با بقیه مثل آب برخورد کنی !

 

 

کسی برای احساست ، فکرت ، نظرت و هیچ چیز دیگه ایت ارزش قائل نیست

ولی تو باید به بقیه احترام بذاری

دلشون رو نشکنی 

باهاشون درست برخورد کنی 

 

 

و این خیلی سخته که جلوی گروه اول شبیه سنگ بشی که ناراحت نشی ازشون و نسبت به گروه اول شبیه آب نرم و مهربون و مؤدب و متواضع باشی

 

 

من که خودم بسیار بسیار در این زمینه داغونم.....

و احساس می کنم چون خودم برام عادی شده که فلان طور باهام حرف بزنن یا رفتار کنن و ناراحت نمی شم بابتش و تازه بعدش شبیه گرگ وال استریتِ جنگجو بدتر ادامه می دم انتظار دارم وقتی با بقیه محکم حرف می زنم همینطور برخود کنن ولی متاسفانه به اونا از گل نازک تر نباید گفت وگرنه می رنجن و می رن تو غنچشون قایم می شن و تا بهار سال دیگه ناز می کنن 😐😑😂😂

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۵۳
ماه زده
۱۲
اسفند ۰۲

انتخابات تموم شد

یه عده رأی آوردن یه عده رأی نیاوردن

خوش به حال اونایی که رأی نیاوردن

یه عده رأی ندادن یه عده رأی دادن

خوش به حال اونایی که رأی دادن

 

تشکر می کنم از اونایی که رأی دادن و فهمیدن چرا دادن

تشکر می کنم از اونایی که رأی ندادن و فهمیدن چرا ندادن

 

هر دو گروه صدای خودشون رو به مسئولین رسوندن

باشد که گوش شنوایی باشد ....

 

کار های سیاسی موقتاً تموم شد

بنر ها برداشته شد

پروفایل ها عوض شد

دعوا ها پایان پیدا کرد 

پیام های تواصی سین نشده پاک شد

فوروارد ها متوقف شد 

انجمن ها پراکنده شدن 

توی گروه ها به جای دعواهای سیاسی خرید و فروش بلیت کنسرت و کتاب دست دوم شروع شد

همه چی برگشت سر جای خودش 

 

و بی خانمان هنوز خانه نداره 

کارتنِ کارتن خواب به لطف بنر های کش رفته کمتر زیر بارون خیس میشه 

زن سرپرست خانوار برای صبحونه ی فردا صبح بچه هاش نون تو سفره نداره 

جوونی که هفته ی پیش این ساعت تو سایت ها دنبال کار می گشت هنوز داره دنبال کار می گرده 

زنی که همسر نازنینش توسط اشرار شهید شده بود هنوز داره گریه می کنه 

 

قرار نیست این یه پست اجتماعی باشه 

مشکلات شخصی دارم 

 

مثلا این درگیری هم تموم شد 

و هنوز تنهام 

هنوز بی مصرفم 

بین بچه های دانشگاه نامحبوب تر از قبلم 

تو خونه بدون استفادم 

حوصله ی کتاب خوندن ندارم

حوصله ی فیلم دیدن ندارم

بدون هدف تو گوشیم 

پول ندارم

هنوزم بی کارم 

فراموش شده ام

نادیده گرفته شدم 

از یاد رفتم 

خستم 

حوصله ندارم با استاد ح‌ع م رو به رو بشم . داره اذیت می کنه . کم مونده بگه نفری ۱۰۰ تا شلاقتون می زنم هر ۱۰۰ تا شلاق ۲۵ صدم

بسیار احساس بی مقداری دارم

و احساس گناه 

 

 

وقتی فرضا می خوام به فلان چیز برسم و تو کانال ها یا اینور اونور می بینم یکی که ازم بزرگتره بهش نرسیده . مثلا ۲۸ سالشه ۳۴ سالشه ۴۵ سالشه به اون چیز نرسیده به خودم می گم یعنی این همه سال باید صبر کرد ؟ اون آدم تو همه ی این سال ها چی بهش گذشته ؟ چه رنجی کشیده تو تک تک این لحظه ها ؟

بعد می گم اوکی تو هم خودت رو آماده کن برای این سال ها 

 

 

از طرفی خیلی ها با سن پایین تر از من هم بهش رسیدن 

 

 

نمی دونم 

واقعا ایده ای ندارم 

 

 

ما برای هدفی آفریده شدیم 

و باید بهش عمل کنیم 

اما واقعا از زندگیمون لذت می بریم ؟

می دونم خیلی مشکلات هست که الان نداریم و خیلی از بلا ها که خدا ازمون دور کرده 

بابت همه ی داشته ها و نداشته هام خدا رو شکر می کنم 

 

مشکل از خودمه 

که چیز هیجان انگیزی تو زندگیم نیست 

و علاقه ای هم ندارم که باشه :))))))

 

آ.....

دیگه چی ؟

 

دوشنبه ان شاالله قراره بریم راهیان نور 

برای اولین بار می خوام برم

 

از شروع شدن هایی که آخرش تموم شدنه متنفرم 

پس چون بیشتر شروع ها پایان داره از بیشتر شروع ها متنفرم

 

دلم یه چیز قاطعانه و قطعی می خواد تو زندگی 

 

اگه امروز دوسم داره فردا هم داشته باشه 

اگه امروز خوشحالم فردا هم خوشحال باشم

اگه امروز بارون میاد فردا هم بیاد ......‌

 

 

از دوست داشتن کسی که فردا خیانت می کنع یا می ره یا یه خوشگلتر پیدا می کنه متنفرم 

از هر لحظه بودن کنار عزیزانم که ممکنه یه روز نباشم یا نباشن غمگینم 

از سفری که تموم میشه 

از دوستی هایی که تموم می شن 

 

بدم میاد 

 

 

دلم می خواست یه قطعیتی بود ..........

 

 

از مادر نزاییده کسی وقتی مردم ناراحت باشه !! 

 

اونایی که به خاطر غرور یا احساس گناه یا احساس خاص بودن یا خانوادشون یا به هر دلیل بی مصرف دیگه ای که به در خودشون می خوره فراموشم کردید!!!امیدوارم بیاید سر خاکم!!!

 

 

تو این پست حرف دیگه ای ندارم.

 

 

 

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۵۵
ماه زده